بیان
کم کم بیان داره جایی میشه که درد دل خونه نام بگیره بهتره.با وجود اینکه خیلی جزییات توش مینویسم ولی باز چون بلاخره چهارتا آشنا دارن میخونن خیلی جزییات دیگه گفته نمیشه.
یکیش همین قهری که الان وحید و من توشیم.و من خیلی خیییییییلی دلم میخواست وحید مرد خوش مشربی باشه ولی بیشینه مکالمه ش با من ۲۰ ۳۰ جمله در روزه و همه اون جملات هم ( وقتی میگم همه یعنی همههههه) تکراریه.
بارها گفتم خلاقیت و همه ی اون بارها خلاصم کرد و گفت نیستم.
خب اینکه روزی ۱۲ ساعت کار میکنه خیلی آزاردهنده ست و من به محض رسیدنش میفهمم که باید آرومش کنم ولی کاش بدونه که منم نیاز به آرامش دارم.کلا حس همیشه بدهکارها رو دارم و این خیلی بده و این در حالیه که کلی از خواسته هام رو نادیده میگیرم.
هیچی دیگه
گلاب به روتون مثل همیشه قهر کرده و پشت کرده خوابیده و این تو قاموس من ترسو بودن مرد رو نشون میده که به مشکلاتش از این زاویه نگا میکنه.
یارووووو
تو که خودت ناراحتم کردی ، حداقل یه جو شیر باش نذار با ناراحتی بخوابم.
و الساعه صدای پف پفش بلند شده و دلم میخواد لگد بزنم بین مهره ی ۷ و ۸ ستون فقراتش.
چقدر گریه دارم.
چقدر برام گرون تموم میشه که جواب من اینه.
- ۹۴/۱۰/۲۳