مداح۲
دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۴۰ ق.ظ
خب اینکه امین مرد بزرگیه که روح بزرگی داره شک بردار نیست.
بعد برگر محشری که همگی در دفتر ۱۸ زدیم ، من پا شدم به نظافت که محیط به غایت ( غایط) کثیف بود و وحید هم یه دهن چهچهه زد و با بیسیم شروع کرد قولک بازی، دکتر مداح به بخش فلاااان
دکتر ک به بخش فلان
پرستاران فرار کنید دکتر ص وارد میشود
پرستاران زره فولادی در راهرو و دو درب خروج اضطراری ....
حسابی خندیدیم
و در نهایت مداح سوار شد که برسونیمشو دقییییییقا سر پیچ اسکان بهم گفت میشه امشب ۵ دقیقه دیرتر بخوابی؟
و از کیفش در و گوهر بیرون آورد
یه سری سی دی واسه تولد همت و سالگرد ازدواجمون
آقا همت دیگه داشت پاهاشو میبوسید که سه گاه طلایی شروع شد و خیابونگردی ما هم ایضا.
عاقا نمیتونم مثل قدیم خوب بنویسم.
یکی خوبم کنه.
- ۹۴/۱۱/۱۲