خخخخخخخخخخخخ
دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۰ ق.ظ
آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه
خونشون خیلی بالا شهر بود و من چندباری به هوای شنا رفتم اونجا
تا دفعه آخر که پسرداییش هم تو آب بود و من گفتم که معذورم
دیگه بهم پیشنهاد شنا نداد و میرفتیم بالا تو خونه
پدرش خونه رو ساخته بود
کل کوچه رو پدرش ساخته بود
شوهرش کویت ی بود و پولدار و پدرش معمار
داماد و پدرزن داشتن غوغا میکردند.
.
.
.
دوماه پیش زنگ زدم دیدم دانشجو دکتری شده و ازش واسه دکتر .... وقت گرفتم.
امشب فهمیدم جدا شده
چرا؟
چون یکی از فامیلهاش به هوای درس اومده تو خونه بهش تجاوز کرده و مادرش از طبقه بالا شنیده و اومده نجاتش بده که متاسفانه دیر رسیده و اسپرمها رفته بودن تو فالوپ.
خخخخخخخخ
خر باباته.
تابلوئه که خودت دادی.
- ۹۴/۱۱/۱۹