دختر نزاییده
چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۴۶ ق.ظ
جفتمون دختر دوست داریم.
البته اون ری را هیچوقت پدر مادرشو نمیبینه
شاید سر ماه ،شاید دی، از بدن مادر خارج شه ، شاید تو دی ماه ۵۰ سالگی
وقتی آخرین باریه که باروری رو تجربه میکنم از تنم کنده شه و مادرشو سوق بده به یائسگی
یا یکی از اون میلیونهایی باشه که دو روز پیش
.
.
.
.
حرفم نصفه موند
یا همین الان.بگذریم.
سلولی که هیچوقت فرصت تقسیم پیدا نمیکنه.سلولی که قرار نیست هیچ چینی شکسته ای رو بند بزنه یا صداش دل کسی رو آب کنه.سلولی که ونگ نمیزنه و گشنه نیست و شیر بالا نمیاره.
هیچوقت دراپس نمیشم و هیچ سلولی منتظر نیست وحید براش عروسک بخره.شاید دنیا جای حماقت باری برای همه ی سلولها باشه ولی سلول قصه ما فقط واسه اینکه مادوتا احمق تر از اونیم که بلد باشیم زندگی کنیم، هیچ وقت زندگی نخواهد کرد.هیچوقت.
ا
- ۹۴/۱۱/۲۱