خونه خالی... (با صدای مرجان در حالیکه از تلویزیون خونه 18 در حال پخش است!)
شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۴۸ ب.ظ
الان که خونه نیستی، تلفن هم جواب نمیدی، خفن هم شاکی هستی. بابا ما اشتباه کردیم، جلوی این همه آدم هم گفتم. خوبه؟
بیا که دلتنگتم. منتظر بیایی. چای گذاشتم مخلوط؛ چای به و چای معمولی.
امروز یکی از بدترین روزای شرکت بود. اصلا نگذشت و تا ساعت بشه 5، دلم خون شد. تا دلت بخواد چایی خوردم، از بس داغون بودم، اما چای هم جواب نمیداد. تا اینکه طرفای ساعت 3-4 عصر زنگ زدی.
واقعا تو که نیستی روزا نمیگذره. همین جا بگم که خدایی زندگی متاهلی دردسرهایی هم داره ولی خدایی خوبی هاش خیلی بیشتره. دیروز و امروز من و متین هم روی حالت ناخوشش افتاده فعلا. امیدوارم بیاد و زودتر خوب شیم.
پ.ن:
امروز نبودم انگار کلی کار انجام داده. از مطالعات تزش، دیدن فیلم آتش سبز و فهمیدن اینکه اصلانی رشتیه و اینکه انگار محمدرضا درویشی حالا حالا قراره پاش تو زندگیمون باشه.
توی اینستا دیدم که با بچه ها عکس گرفته. اسم هم واسشون گذاشته. اسم یکیشون فقط یادم مونده: تنگستن!!!!!!!
بیا دیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگه....
- ۹۴/۱۲/۰۸