از همان خوابها که یکهو می آیند و میبرندت
دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۳۸ ب.ظ
جفتمان کلاس داشتیم
من که از ۸ صبح تا ۷ عصر یکسره
و همت بعد کارش آمد با ماشین پدرش رفت
بعد تقریبا با هم رسیدیم پایین
من سیر تازه خوردم
زیاد
با پنیر لیقوان و بربری داغ و گوجه و خیار و نمک
بعد همت گفت ماه رمضون شده؟
بعد من چای شیرین خوردم با نون و پنیر و سبزی
بعد آمدیم هوندلی
خوابم برد
بیدار شدم
۱۱:۳۸ به وقت محلی
کل برنامه هامان هوا رفت
همت خوابیده
ما را همه شب نمیبرد خواب
- ۹۵/۰۱/۲۳