اکسل عقب یا کمک فنر،مسئله این نیست.
وحید غیرتی است.
مثلا یکبار برگشت گفت چرا با اون آقاهه داشتی حرف میزدی، بعد اونجا بود که فهمیدم خیلی دوست دارد فقط با خودش حرف بزنم و با کارواشی و مکانیکی و نصاب حرف نزنم.بعد هم که ماشین قر قر میکرد گفتم ببرم لوشاتو،گفت با امین برو.
و تمام داستان از اینجا شروع شد که رفتم اسکان دنبال مداح اهل بیت و دوتایی همسفر شدیم.از ساعت ۱۱ تا ۲.
حالا چی گفت و چی گفتم بماند،آخرش داشت گریه میکرد.با احتساب امین ،من توانستم اشک ۵ تا مرد را دربیاورم.بعد حتی گذاشت بفهمم که دارد اشکش میریزد.گفت دستمال داری؟
بعد من گفتم لعنت به تو و تف توی رویت.من خیلی دوستت دارم امین.تو دقیقا متین سالهای ۸۷ تا ۹۳ منی.
بعد گفتیم آب دماغ بز.بعد دوباره اشکش آمد و من اذعان کردم که نه ره آ و نه مهرنوش نباید منیت ما را له کنند.
بعد به مادرش فحش دادم و فهمیدم گونه هایش سرخ شد.حقش بود.
بعد گفتم من باید بروم.
تو هم برو و زن پیدا کن.
بعد گفت
متین، نمیتونم.
و من فحشش دادم و ریموت را بستم و مثل خاک به سرها کیفش را گذاشت روی دوشش و کنتش را روشن کرد و رفت.
- ۹۵/۰۱/۲۴