چرا من پست میگذارم؟
مثلا آدم بیاید از این پست های فلسفی تخیلی علمی فرهنگی آسیب شناسانه بذارد خیلی هم آدم فرهیخته و بافرهنگ و هنری است اما مشکل از آنجا شروع میشود که من همش از خودم میپرسم خوب که چی؟
مثلا قرار است مگر بعد از مرگ کسی بیاید این حرفهای مرا جمع آوری کند و بعد رو جلدش بنویسد فرازهایی از اندیشه های ناب متین ( قدس) ؟
قاعدتا نه.
بعد آدم اینجاست که باید شیفت بدهد به مسایل دلباب خودش.زندگی روزانه اش.
مثلا که چی بشود؟
مثلا گیرم بیست سال دیگر وقت نداشت که بمیرد و افلیج و خاک به سر خانه نشین که شد بشیند با همت اینها را بخواند و حال نماید و به ریش افکار جوانی اش بخندد.
حالا اونها که برای خوانده شدن مینویسند را کاری ندارم ولی اونها که دارند واسه دوران پیری مینویسند باید خیلی مسایل روزمره بنویسند چون به نظرم وقتی ۷۰ سالم شد اونجایم هم تکان نمیخورد که در ۳۰ سالگی آیا من دموکرات بودم یا لیبرال و یا مثلا جریان سیال ذهنم کتونی دوست داشت یا از این لانگ هیل ها.
اون موقع من باید بشینم هر هر بخندم که وحید ( چون احتمالا زودتر از من میمیرد) خدا بیامرز چه عاذتهایی خنده داری داشت...
بعد بیشتر عاشقش بشوم.
خاک بر سرم که بعد مرگ وحید هم دوسش دارم و نمیتوانم بروم شوهر کنم.
بعد هم که یک روز دارم پست شماره هزار و هشتاد و دو روپ میخوانم آئورتم جر میخورد و به دلیل خونریزی داخلی میمیرم.
البته همیشه دلم میخواست خون بالا بیاورم و بمیرم ولی چون معده ام سالم است،همون خونریزی داخلی خیلی هم گزینه ی خوبی است.کثافت کاری هم ندارد.
آنچه که از ما دو تا به جا میماند ،نصف برای بچه ی مهسا،نصف برای بچه ی علی.
بقیه هم مال خانه ی سالمندان.
به همین راحتی.
- ۹۵/۰۱/۲۵