خیلی سوپر معمولی
پنجشنبه جمعه بینظیر و بیصدا اومد و رفت.
نون سیر بیمزه ی ستاره شهر،شب نشیینی پارک شقایق،مهمونی خاله شهناز،فوت ناگهانی مادر مریم و تعمیرات سادونلی خونه توسط همت،استرداد ۳۰۰ تومن شهریه ی زبون بسته ی روزبه ، و کلی اتفاقات خیلی خاله زنکی.
امشب همت نشست پای فوتبال،ترکیه باخت و بعدش هم والیبال.من خیلی راحت شدم.
الان هرساعت از شبانه روز جارو دسته بلند میگیرم دستم و نگران خواب مارشال نیستم و هر پنج دیقه یه بار میگم وحید ممنون منو از سرامیک راحت کردی.
امشب هم جارو کشیدم و پشت بندش تی کشیدم و الکل به دست جاهایی که احتمال میدادم گوشی معنون هیژ باشه رو غسل ارتماسی دادم.
البته خودش به معدون علاقمنده ولی ریشه ی معدون ع د ن است و ریشه معنون ع ن ن .
الان کارم تموم شده و گردو میشورم تا فردا رنگینک شیرازی درست کنم.
همت ورقه هامو تصحیح کرد و امشب نمره ها وارد شد.از فردا منتظرر تلفنها و ....بچه ههام.
ما آدمهای معمولی بهونه های معمولی واسه خوشبخی بسه مونه.
همین که همت امروز از حالت سیبیل توده ای درومد خودش به مثابه سعادته.
همینکه من میتونم هرشب ااسپپرسوو بخورم و ممهمتر از همه ظرف نمیشورم خودش اصل شادکامیه.
منتظرم برم رشت.
همینکه منتظظرم برم رشت خوشبختیه.
گور بابای درس.
همینکه ..... م تکون نمیخوره واسه درس،اصل خوشبختیه.
- ۹۵/۰۳/۲۹