عجب شبی بود
جمعه, ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ق.ظ
داستان از اجماع اضداد تو غزل حافظ شروع میشه
یه کله سوقش میدم به نامدگان و رفتگان
میره سمت آقا مازیار
بعد آقا رضا کاستاندا
بعد رابعه
بعد شیخ بهایی و
یهو میدان مشتاق کرمان و داستان سیم مشتاق سه تار و سنگسار مشتاق و نعمت اللهی ها
بعد کف میکنیم دوتایی از بس برای هم حرف داریم
شکر که بابای من این مدلی است
شکر که خیلی چیز میز بلده
خوشحالم بابت داشتن پدری که تاریخچه ی خیلی چیزها را بیشتر از من میدونه
- ۹۵/۰۴/۱۱