خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

آخ بوی عرقت،بوی عرق متعفنت

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۹ ق.ظ

تخت،خیلی زیاد در معرض کولر است.پاهام یخ کرده.میچسبانم به ساقت.چقدر خوب است که تمام بلندای من تا نصف ساق تو بیشتر نیست.صدای اذان بلند میشود.عطر بدنت میپیچد،همه جا را پر میکند،به خصوص ریه هام و دو چشمم.عین یابوها گریه ام میگیرد.سفت بغلت میکنم.

خدا به حق این اذان تو را در پناه خودش بگیرد.

دیشب یک حرفی بهت زدم،انگار استخوان توی گلو را درآورده باشم،از دیشب خیالم راحت شده.

اگر روزی بدانم که دیگر ،بازگشتی برایت نیست، یعنی زبانم لال اونجوری شدی که نفس نمیکشی،

اول از در میروم بیرون،دکمه ی آسانسور که معمولا روی پی است را فشار میدهم ،بعد میروم بالا.در پشت بام را باز میکنم.میروم به پهلو مینشینم همانجا که آن شب با بچه ها تلسکوپ را برداشتیم توی خانه ی مردم را نگاه کردیم.بعد خودم را ول میکنم توی پارکینگ.

وحید.

حالم خیلی بهتر است‌.

مرگ من خیلی زود دوباره ما را وصل ِ هم میکند.

البته تو اینقد بیشوووووری که بعد من زن میگیری،فقط لطفا یه خوشکل و با کمالاتش و بگیر که اون دنیا کونم نسوزه.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی