بعد از باختن والیبال
نشستم نمونه سوال خواندم
خیلی زیاد
هیژ نیامد
حشره افتاده به جانمان
از غروب تا حالا فقط نیش میزند
لباس و ملحفه و ... را غرقابی کردم
دوش گرفتم
دمر افتادم رو تخت
وحید داشت چی چیِ حزب توده را میخواند
مهسا زنگید
پاشدم که به بهانه تلفن قدم روزانه ام را بزنم
وحید کیم میخورد و میرقصید
سوسک مرده را با دستمال بداشت انداخت در کاسه توالت
سیفون را کشید
رفت خوابید
مهسا گفت ۲/۵ وزنه میزنند
تلویزیون را بلد نیستم
یعنی نمیدانم چه جوری باید از ستل بروم رو آنتنا
روشن کردم
شبکه نمایش بود فک کنم
امیر جعفری و مهران رجبی و اون پسره که کافه کاست رشت همش می آید و دوست عماد قویدل است آها رامین راستاد ( یادم باشد خونه ی ما بالای کافه کاست عماد قویدل است و این خیلی خنده دار است که من نمیدانستم اون کیه و مهسا هم نمیدانست و بعد یک روز فافا گفت خدای من.... بریم اینجا قهوه بخوریم این پسره رپر است و من توی دلم گفتم کچل هرشب مثل خاک به سرها اینجا را نظافت میبکند تازه تاکسی دایی مرحومش را دکور گذاشته جلوی مغازه و جای پارک ما را گرفته )
داشتند نقشه فرار از اردوگاه عراق را میکشیدند، سرم گیج رفت ، خیلی همین سیک صحنه درد داشت ، کانال یک بوی پیرهن یوسف داشت.دقیقا سکانسی که حاتمی کیا مسافر است و سر نصیریان داد میکشد که اگه نمیخوای راه بیفتی من پیاده شم، اینجا خوشم آمد چون حاتمی کیا محبوب من است و کلی حال کردم جوانی اش را دیدم بگذریم که همیشه کنج لبش تفی است.کانال دو داشت گربه ماهی در آب گل آلود نشان میداد.ما به گربه ماهی میگیم اسپیله ( فک کنم) و از روی سیبیلش شناختمش ولی چون شبها توی تلویزیون از آب گل آلود میترسم رفتم کانال سه.
کامران تفتی نه، اون یکی تفتی چاقو به دست توی اتاق فریاد میزد و ارباب و افسانه بایگان و او یک فرشته بود و کمند امیرسلیمانی داشتند کیوان را متقاعد میکردند که بیا زنگ بزنیم ۱۱۰.
بعد تفتی تلویبحا گفت اچ آی وی دارد و بعد خواجه نوری خواند و سهیلی زاده کارگردان بود.بعد دونفر فید شده را نشان داد که نوشته بود زیرنویسش زوج مبتلا ب اچ آی وی و مرد گفت ما از تزریق مشترک فلان شدیم و همون لحظه من توی دلم گفتم مادر دروغ گو را سگ .... برد.
کانال چهار داشت فانوس میداد،حمیدرضا شاه آبادی برای نوجونانان از خاطرات غلامان گفته.راستش گفتم خدایا غلامان کدام شاه که یهو کتاب بعذی به نام مسافر نیشابور را معرفی کرد و فهمیدم منظور امام رضاست.
در همین لحظه تلویزیون دونی وجودم لبریز شد و خاموشش کردم.
واقعا حماقت محض محض محض است که آدم مغزش را بدهد چهار تا کارگردان ببافند و بشکافند.
خاک به سرشون.
ابالهه.
- ۹۵/۰۵/۲۶