امروز صبح
۷:۲۰ با صدای هشدار موب همت بیدار شدم و دیگه نتونستم بخوابم.
همت تصمیم نداشت با سرویس بره و عملا تا ۱۰ لالا بود
چندتا کار مهم داشتم
اول activation ویندوز جدیدم که از سری _GX_ getforce و خیلی خفنه
پچ چند مرحله ای داره و کلی دنگ و فنگ و بلاخره حدود ۹ last start up اومد و با دیدن preparing your desktop نفس راحته رو کشیدم و به خیری تموم شد
شیر کاکائو درست کردم و سرگاز نیم لیترش رو بالا کشیدم
گذشت و حدود ۱۰ همت به صورت روح سرگردان رفت تو توالت و منم با روغن زیتون یه تابه پنیر برشته درست کردم( غذایی رشتی که برای صبحانه و میان وعده عالیع، روغن زیتون داغ میکنم پنیر گودا یا پارمزان یا اگه میخوام خرکیف شم پنیر خیکی تبریز که تلخشور ه میریزم و به محض آب شدنم پنیر دوتا تخم مرغ میشکونم و میذارم نیم بند شه) .
با هم خوردیم و همت رفت و من گفتم پنجره آشپزخونه رو درزگیری مجدد کنم که خاک رو کابینت بیداد میکمه.
تو دلم گفتم با صدای اولین ضربه چکش پلاستیکی رو چهارچوب پنجره رب رب میاد بالا و یا حداقل مارشال میزنگه که بابا جان چی شده؟
و
همینطور شد.
خخخخخخ
دهن سرویس تو شلوارش زنبوره.از بس بیقرار و جستجوگره وقت نمیکنه سوار آسانسور شه
گاهی به پا دویده و گاهی به سر شده
نهار کل ساختمون پایینیم
دارم آماده میشم برم
با ورم وحشتناک تتوی دیشب موندم چه جور در انظار جمع حاضر شم.
وحید
بابت نون سیر ممنون.
- ۹۵/۰۶/۰۳