باز ۷:۲۰
پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ب.ظ
ساعت بیولوژیک من گیر داده به این موقع
پسری که داماد شده اومده بود ، با یک جعبه شیرینی رولت فرد اعلا و من همش نگران همه ی دخترایی بودم که الان تو بلاگش دارن شرحه شرحه میشند
نیست خودم و وحید تو بلاگفا آشنا شدیم و کتار به جاهای باریک رسید،میفهمم دختر چشم انتظار یعنی چه.شاید از خیل دلدادگانش یکی چش براه باشه پس بهتره زرودتر بگه عروس شده.ووو
رفتم دانشگاه
زبان فنی معماری
و زبان تخصصی بود
تموم شد و رفتم بانک سرمایه
همه چیز الی بود
دلیوری زنگ زد که خونه ای
من باهاش مشاهیر قرار گذاشتم و خرید رو ازش تحویل گرفتم
داریم سه تایی میریم خونه زهره
تا همت از کار بیاد
- ۹۵/۰۶/۰۴