خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

این احساس نمیتواند دروغکی باشد

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۵۱ ق.ظ

هرقدر هم هورمونی باشد

فیزیکال باشد

آنزیم ترشحی باشد

کدام قانون فیزیکی میتواند هرشب مرا وادار کند زیر نور کمرنگ شبخواب زل بزنم به دماغ بیریختش و توی دلم همش فریاد بزنم پسر از این خوشکل تر تا به حال ندیده ام.

آدم که نمیتواند به دل خودش دروغ بگوید

وقتی دلم برای قدش آب میشود.وقتی انگشتهای پاهایش از تخت دومتری بیرون میزند 

خب

من که خر نیستم

با خودم تنهایی

توی دل شب 

یواشکی همه ی پسرهای زندگی ام ( دیده و ندیده) را چک میکنم

قد همه

خوشکلی همه

تیپ و مردانگی همه 

کوفت و درد و بلای همه

را هزار بار چک میکنم.

بعد یک نفس راحت میکشم که بهتر و خوشکلتر و خوش تیپ تر از وحید تویژ دنیای من زاده نشده

بعد انگار دوردست ترین قله را فتح کرده باشم

یک نفس راحت میکشم که مال من شده

بعد میخوابم

از خدا میخواهم همه ی زن ها و مردها و دوستها همین حس را داشته باشند

چون خیلی خرکیفی توش دارد

  • . خزعبلات .

نظرات  (۳)

حقیقتش اینه که منم نمیتونم بفهمم بعضیا مثل شما، که داشته هاتون، روزمره هاتون، آرزوی ابدی و محال و نشدنیه امثال منه، چرا باید انقد قدرشو ندونین.
نمیدونم شایدم من چون یه آدم حسرت به دلم، به نظرم بودن تو شرایطی مثل تو، یه ایده آله. یه چیز فانتزی. شبیه کارتونای والت دیرنی. یه چیزی که اگه تو زندگی آدم اتفاق بیفته باید دو دستی بچسبیش و فقط ازش لذت ببری. 

نمیتونم بفهمم چه جوری ممکنه آدم اصلا با کسی که اینهمه دوسش داره دعوا کنه. چه برسه به قهر و چمدون و تجدید فراش.

شایدم من اشتباه میکنم. شاید زندگی واقعی همینیه که تو دربارش مینویسی. شاید من چون یه عمره دویدم و باز به هیچی نرسیدم، مثل تو قله فتح نکردم، و حتی یه شب،حتی یه شب، حتی یه شب یه نفس آروم نکشیدم، همیشه یا نفس نفس زدم و نفس کم آوردم، یا نفس عمیق کشیدم که مغزم خنک شه ، فکر میکنم خدا رو چه حسابی یه چیزایی رو به بعضیا میده و از بعضیا دریغ میکنه...
از وقتی دیدم به کامنتم جواب دادی، صد بار برات نوشتم ولی ثبتش نکردم.
همین نفس راحتی که تو میکشی از داشتنش، حسرت همه ی زندگیه منه.
اندازه هر شبی که تو با نفسای راحت میخابی من به خودم میپیچم و صب نمیشه.
خوشبحالت که قله ی دوردستتو فتح کردی.
پاسخ:
من حقیقتا نمیتونم بفهمم خدا چرا تو تقسیم خیلی چیزا خیلی کارا میکنه.
این نفس راحت داشتن وحید رو قسمت من کرده و خیلی ها مثل تو تا صب بشه هزار درد میکشند.یا نفس راحت یه چیز دیگه رو به تو داده و من واسه داشتنش باید زجر بکشم.
به بعضی ها هم حال نکرده ،کلا کوفت هم نداده.
من باید یه پست  میذاشتم درباره اینستا ، ولی بد نیست اینجا حرفم و بگم.خب نصف مرض الان واگویه کردن چیزیه که ححریم خصوصی نامیده میشه.ناخودآگاه بلاگ شده دفتر خاطره و اینستا آلبوم خصوصی.این برملا کردن چیزمیزای خصوصی همیشه هم خوب نیست.البته من زیاد ال پز دادن و گل و بلبل نشون دادن نیستم ولی به حسب غریزه آدم چیزای خوب زندگیشو بُلد میکنه و خیلی راحت دعوای بینظیر چند شب پیشمون که منجر شد چمدون ببندم و به قهر قصد رفتن کنم و تقریبا کلی بدبیراه گفتن و احساس یاس شدید که واقعا خدا فازش چی بود زن و مرد رو جفت آفرید؟ چون کلا مردها چیزی حالیشون نیست و از این حرفا   جمله طولانی شد ،ساختارش از دستم در رفت.
القصه که گاهی همونقد که زندگی مشترک لذت میریزه تو رگ آدم، همونقد متنفرت میکنه از بودن.همین آدمی که من جون میدم واسش هزار بار برگشته تو چشام گفته فقط مرگ من و از شر تو خلاص میکنه.من هم گفتم آمین.هرچه زودتر انشاللللااااا.منم خر نیستم بیوه ی تو بمونم.سریع ازدواج مجدد.
حالا چرا من اینا رو دارم به تو میگم و تو کلا کی هستی نمیدونم
ولی از گفتن حقیقت نمیترسم
اینجوریا هم هست دختر
چه میدونم شاید پسر
خوووششششششبحالت
پاسخ:
والا چی بگم
تو هم سعیتو بکن
بلاخره هممون یه چیزی واسه دلبستن داریم
نداریم؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی