لطفا فقط ناشناس بخونه.اگه ناشناس نیستید و بخونید شما خرید.
حقیقتش اینه که منم نمیتونم بفهمم بعضیا مثل شما، که داشته هاتون، روزمره هاتون، آرزوی ابدی و محال و نشدنیه امثال منه، چرا باید انقد قدرشو ندونین.
نمیدونم شایدم من چون یه آدم حسرت به دلم، به نظرم بودن تو شرایطی مثل تو، یه ایده آله. یه چیز فانتزی. شبیه کارتونای والت دیرنی. یه چیزی که اگه تو زندگی آدم اتفاق بیفته باید دو دستی بچسبیش و فقط ازش لذت ببری.
نمیتونم بفهمم چه جوری ممکنه آدم اصلا با کسی که اینهمه دوسش داره دعوا کنه. چه برسه به قهر و چمدون و تجدید فراش.
شایدم من اشتباه میکنم. شاید زندگی واقعی همینیه که تو دربارش مینویسی. شاید من چون یه عمره دویدم و باز به هیچی نرسیدم، مثل تو قله فتح نکردم، و حتی یه شب،حتی یه شب، حتی یه شب یه نفس آروم نکشیدم، همیشه یا نفس نفس زدم و نفس کم آوردم، یا نفس عمیق کشیدم که مغزم خنک شه ، فکر میکنم خدا رو چه حسابی یه چیزایی رو به بعضیا میده و از بعضیا دریغ میکنه...
خب من هیچوقت نمیام بگم که داشتم توالت میشستم ، و کلی کثافت اسپلش شده از در و دیوار پاک میکردم.
خب نمیام بگم که دهن جفتمون صاف شد که شهریه ترم پیشمو با هزار خاک به سری تقسیط کنیم
یا روزی هزار بار همت بهم میگه سفر اینا کنسل تا سال دیگه که دستمون وا شه
خب من بهت نمیگم که واسه نصف شدن هزینه ها کلا شام و نهار پایینیم
و عملا حال نمیکنم تو دوره زنونه های احمقانه مامان اینا شرکت کنم چون اونقد لباس و طلا ندارم که هربار نو بپوشم
یا خرید نصف وسایل خونمون از پلاسکو دو تومنیهاست
یا با فاصله ماهانه معین خودمون رو مهمون بعضی کنسرتها و رستورانهر و .. میکنیم
هیچوقت دلم نمیخواد بنویسم که بعد هر تلفن چه فحشهای رکیکی به اونور خط میدم که طرف خودش لشه و زنگ میزنه مغز منی که در روز ۱۱ ساعت تنهام و ۸ ساعت خواب و فقط ۵ ساعت وقت دارم به کار مشترک مثل تعمیرات و خرید برسم ... باز جمله طولانی شد ساختارشو گم کردم
طرف زنگ میزنه می ..اد
یا مارشال که واسه خل کردن یه قوم بسه و عملا یکساله تنها موجودیه که باهاش در طول روز در ارتباطم.
من هیچوقت اینجا نیومدم بگم از همه چیز و کسم زدم اومدم شهری که یک دهم شهرم جمعیت داره و فقط یک خیابون داره که بشه پرسه زد و لا غیر
یا اینکه از پنجره آشپزخونه روزا میمونم رو به کویر و عشقهای احمقانه و عاقلانه و عاشقانه ی قدیم رو مرور میکنم و هزار هزار بار میپرسم آخه از دل جنگل و دریا اومدم تو این برهوت چه غلطی کنم
یا اینکه کار
یا اینکه از بی کسی خانه سالمندان
یا اینکه از تنهایی و سکوت و سکون با صوت قهرم
روزی هزار بار به همت میگم وزوز نکن.کل روز خونه ساکته و حتی صدای راه رفتن و گاهی نفس کشیدن و غذا جوییدنش منو عصبی میکنه
دردی که از گذشته میکشم گفتنی نیست
ما همه تو یه تیمارستانیم ،فقط بخش هامون فرق میکنه.دلم نمیخواد مثل اون احمقا که بدبختیهاشونو ردیف میکنند به نظر بیام ولی درد کم نیست.درد منحصر به یه نفر نیست.درد درده.از هر جنسی باشه میسوزونه.
تو از دویدن و نرسیدن بسوز.من از دیر رسیدن.
چه فرق داره.
آتیشش همونه.
- ۹۵/۰۶/۱۶