خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

در جواب وصیت نامه متین

پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۹ ب.ظ

الان متین حدود یک ساعت و نیم میشه که خوابیده. منم خوابم نمی اومد. نشستم پای لپ تاپ و دارم فوتبال ایران- ازبکستان رو تماشا میکنم. یهو به سرم زد سری به وبلاگ یزنم. دیدم متین پست وصیت نامه رو گذاشته. انشاالله که عمرش دراز باشه (بوی عود توی خونه پیچیده و داره دیوونم میکنه، آخه چند روزی میشد که بدون عود سر کردیم و تازه کلی عود مخصوص خودم رو خریدم). 
گفتم در جواب این وصیت نامه، چیزی بنویسم.
شاید خیلی هایی که این وبلاگ رو میخونن یا دوستانی که از اینستاگرام، بنده یا متین رو دنبال میکنن، فکر کنن ما خیلی توی رویاها زندگی میکنیم و همه چیزمون  رویاییه و هیچ بدی و دعوا و ناراحتی و غم و غصه ای وجود نداره. چرا اینو نوشتم؟ چون خودم که وبلاگ رو میخونم چنین حسی به من دست میده.
اما درسته که به واقع ما بی نهایت خوشبختیم و بی نهایت همدیگه رو دوست داریم، اما مثل دو تا گاو با هم دعوا میکنیم (برای تصور ظاهر گاو، ورزا رو تصور کنید). دعوا میگم شما می شنوید، یا مثلا متین بهونه میگیره در حد بنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز (به همین شدت و کشش). مثلا برای یه خطا یا اشتباه ناخواسته من، دیدی سه روز با من حرف نزد و منم هر کاری بکنم (با علم به اینکه من هیچ کاری نکردم) ایشون رضا نمیدن که نمیدن.
بگذریم...
از روز یکشنبه حالم وحشتناک بد بود. دیشب هم که به اوج خودش رسید. اما نکته مهم اینه که توی این چند روز احساسم بهش برگشته بود به روزای اول. عین روزای اول دوستش دارم و عین همون روزا حوصله دارم (همین الان بیدار شد و میگه که قهوه میخواد).
انشاالله که عمرش دراز باشه و منم در کنارش تا بتونیم یه زندگی خوب و مفید هم برای خودمون و هم برای دیگران بسازیم.
من هیچ وصیتی براش ندارم، فقط میگم اگه مردم دار و ندارم مال اون و هر کاری خواست بکنه، فقط اگه به عمرم قد نداد، اون کاری رو که ازش خواستم بکنه.
جالبه، سه چهار روز پیش بود که فکر کردم بزرگترین کاری که از دست ما برمیاد و بعد مرگ میتونیم بهش بنازیم چیه؟ جوابش سخت نبود. گفتم مدرسه سازی یا کاری در حد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای بچه های ایران. حتی برای جای اون مدرسه هم فکر کردم، نه سمنان، نه رشت و نه هیچ جای دیگه ای که فکر کنید، فقط یه جا: خراسان. به متین گفتم اگه شد با هم و اگر عمری نبود توی یه روستای دورافتاده خراسان (ترجیحا نزدیک مرز) مدرسه بسازه. همین. من هیچی از دنیا نمیخوام. همه مال متین.
  • . خزعبلات .

نظرات  (۱)

فکر کنید یکی این وبلاگو بخونه و فکر کنه شما خیلی تو رویاها زندگی میکنید و هیچ بدی و دعوا و قهر ناراحتی وجود نداره!
:D

دقیقا با خوندن کدوم پست همچین احساسی بهتون دست میده؟!
ما که تا خوندیم حرف از دعوا و قهر بوده.

به نظرم به وبلاگ و زنده گی تون بیش از پیش دقت کنید. 

پاسخ:
به نکته ی ظریفی اشاره شد
آفرین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی