آآآآآآه بذار خودارضاییش تمام شود
يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ق.ظ
شهین داشت بدجور میمالید
سرش را به نرده تختش تکیه داده بود
تا نیم تنه زیر پتو بود
به گمانم چپ دست باشد
بدجور میمالید
پیچ و تاب میخورد و کف گوشه ی لبش هر لحظه سفید تر میشد
من داشتم شمارش معکوس میدادم
همه مرا نگاه میکردند
هیزم شکن بود یا پارو
من اجرا میکردم و همه تقلید میکردند
همه مرا نگاه میکردند
من شهین را
چندبار لرزید و گفت خااااله من میخوابم
گفتم بخواب شهین.نوش جانت.
اتاق کناری ماه روزه منتظر پنیر خامه ای سفید آمل بود.
برایش بردم.
برای بطول خانم!!!! هم شکلات.
عظمت پوشکش را درآورده بود و مدفوعش را میمالید به دیوار پیش ساخته ی داروخانه.
اول فکر کردم مثل همیشه ماژیک ....
ولی نه
مدفوع بود.
بالا آوردم.
دقیقا بالای تخت فروغ.
فروغ گفت گل سر من کو؟
گفتم خریدم فروغ جان، خونه جا گذاشتم.
گفت گل اندام مرد.
گل اندام؟
مرد؟
مرد.
- ۹۵/۰۸/۰۹