خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بیا درباره ی فحاشت مجازی

جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۲۰ ب.ظ

با هم حرف بزنیم.خانم ه مسیول خانه ی سالمندان که مرده زنده ام را جلو چشام آورد تا اجازه بده برم اونجا شلنگ تخته بندازم ، دچار شیمی درمانی شد و گذشت و گذشت تا بعد اینکه هزاربار مرا تهدید کرد که بیرونت میندازم و غیره و ذلک یهو نرمخو شد و گفت بیا مراقبه ی یوگا یادم بده.

من از کل یوگا فقط حرکت درنا ، لک لک ،فلامینگو نمیدونم چی چی و سلام به خورشید رو بلدم.

مثل همیشه گفتم روزی ده دقیقه تنفس شکمی کن و تز سلولهای سرطانی فرار نکن و مستقیما به اونا فک کن و دستور بده متوقف شند

حالا این شر و ور ها رو به صورت فی البداهه دا رم میگم و اون بدبخت عین ابر بهار اشک میریزه

دو روز گذشت و بهم پیام داد که در گروهی فرهیخته و تحصیلکرده عضو ه و برای مراقبع من رو به اون گروه اضافه میکنه

از من انکار و اون اصرا ر

گروه چه عرض کنم

خنده خانه ی ادبی( نقطه متمایل به زیر)

یک عالمه مرد چاق که بلوز اندامی پوشیده و عینک دودی زده و تو طبیعت و پشتفرمان آنجاشان را باد کرده اند، با یبه عالمه زن های تتوی خط لب قهوه ای و ابرو هاشوری و خط چشسم ژاپنی

این به او میگوید مهربانو

او به ین میگوید مرد آبان

ک   سخول خانه ای دیدنی


شراره: دکتر ادیبم ، شعر عالی بود( م مالکیت)

ادیب: گوارای چشم شهلاتان

و از این مشنگ بازیها


من میخواهم بیایم بیرون

چه کنم؟



  • . خزعبلات .

نظرات  (۱)

در یک حرکت انقلابی لیو رو میزنی و میای بیرون نهایتش میگی به دلیل مشغله گروهاتو پاک کردی. حالا اگه میخوای دلش نشکنه اینو بگو !
پاسخ:
باشد 
باشد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی