روزهای پر استرس
سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۴۶ ب.ظ
چند روز یا بهتر بگم چند هفته میشه که درگیر نتیجه نهایی آزمون استخدامی هستم. خبرهای عجیبی به گوشم رسیده و از اونور با کمک خیلی دوستان و آشنایان از جمله علی و بابای متین، تقریبا خیالم راحت شده که همه اینها یه بازی بیشتر نیست. امروز هم سر کار نرفتم. شنبه همین هفته هم نرفته بودم. انقدر ذهنم مشغوله که شنبه شب وقتی برق خونمون قطع شده بود، نتونستم برق خونه رو وصل کنم و مثل بز مشغول پیدا کردن کلید مینیاتوری برق ورودی ساختمون بودم.
دیشب علی و سعیده اومدن خونمون و علی کلی راجع به اتفاقات پیش اومده برام حرف زد. خیلی برام پیگیری کرده بود. اما بیشترین پیگیری ها رو متین کرده بود با کمک باباش. دیروز که سر کار بودم، شاید بالای 10 بار متین از خونه زنگ می زد و لحظه به لحظه بهم خبر می داد و دلم رو قرص می کردم. بعد هر بار که تماسمون تموم میشد من فکر می کردم واقعا متین برای از بین بردن استرس من چه کارها که نمیکنه. اما من واقعا اونجوری که باید براش کاری نمی کنم. تموم کارهایی که براش میکنم واقعا در حد وظیفه منه. دلم میخواد بتونم اساسی از شرمندگیش در بیام. انشاالله.
پ.ن:
من چاکرتم متین که اینجوری توی زندگی پشتم هستی. قول میدم یه بخشی از تموم خوبی هات رو جبران کنم. قول مردونه متینونه بهت میدم. من فدات
- ۹۵/۱۰/۱۴