نامه شب دوم
يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۱۲ ق.ظ
امشب نشستم و نشستم و نشستم و نیامدی و آمدی و زود رفتی و آمدی و باز زودتر رفتی. از بعد از شام، از حدود ساعت هشت شب به بعد نشسته ام پای لپ تاپ تا بیای. تا کامنت گذاشتی در جا جواب دادم. امشب تنها بودم تا خیالت راحت باشه که من هم میفهمم تموم روزها تا ساعت 6 عصر چی میکشی. اما خوشحالم که کنار خونواده و دخترخاله هایی و میتونی باهاشون خوش بگذرونی.
تنها که میشی، سکوت میاد سراغت و به قول دکتر قمی توی سکوته که میتونی بلندترین صداها رو بشنوی. انگار همه چیزهای اطرافت باهات حرف میزنه. کلی فکر اومد و رفت و نمیتونستم به هیچ کدومشون سامان بدم. اگه می نوشتمشون شاید کلی طرح نوشتن ازش در می اومد.
امروز به گلدون ها آب دادم. ماشاالله سرحالن و قبراق. خیالت بابت همه چی راحت.
دوم بهمن شد و این نامردا حقوق نریختن. بذار برم از اینجا و چنان کاری بکنم باهاشون که دهن به دهن بچرخه.
به کبیر سلام برسون که دلم سخت براش تنگیده. پث بسه.
- ۹۵/۱۱/۰۳