براستی بعد از هر سختی، آسایشی هست...
چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۳۶ ق.ظ
و براستی که چنین است. هر چی دیروز بد بود و منزجر کننده، امروز خوب بود و همه چی منتج به خوبی شد و انشاالله با اومدن جواب آزمایش های متین، خیال هممون راحت شه و یه جشن حسابی بگیریم.
امروز اداره مرکزی بودیم. قبل رفتن به اونجا، من و یاسر رفتیم دفترخونه و تعهدنامه همدیگه رو ضامن شدیم. بعد در اختیار معاونت منابع انسانی بودیم. همه چی به خوبی گذشت و در مورد اتوماسیون و پورتال و کارگزینی و حکم و امور رفاهی و ... حرف زدند. ساعت 3 هم اومدیم معاونت خودمون و با مسئولم صحبت کردم که باهام راه بیاد تا تدریسم رو این ترم به سرانجام برسونم.
بعد متین اومد دنبال من و یاسر و با هم برگشتیم خونه. ناهار قیمه بود که مامان داده بود. بعدش چون خیلی سرحال بودم، نشستیم و قسمت 15 وضعیت سفید رو دیدیم. بعد دیدم درد متین خیلی شدیده. یه کوچولو خوابیدیم و دوباره که بیدار شدیم، تماس گرفتم با دکتر آزاده و رفتیم مطبش. ساعت 7 نوبت داشتیم و ساعت 7:45 نوبت ما شد. برای هر مریضی کلی وقت میذاشت. به متین در مورد پسر دکتر هم گفتم که توی ارکستر ملی بوده و مدرس ویولن و پیانو و الان هم دکتراشون رو از آلمان گرفتند و مایه فخر سمنان و خونوادشون.
دکتر کلی متین رو معاینه کرد و بعد هم آرومش کرد که فکرهای بد نکنه. آزمایش و سونو نوشت و فردا میریم که کارها رو انجام بدیم.
بعد رفتیم آزمایشگاه و شرایط رو پرسیدیم و خیال متین بابت آزمایش هم راحت شد.
توی شهر می چرخیدیم که متین گفت بریم خونه عمه. خودش به عمه زنگید و عمه گفت مهمون داره و نیم ساعت بعد میزنگه. ما تیو این مدت رفتیم سینما 5 بعدی. اولین بار بود می رفتم. متین بلیطش رو قبل عید گرفته بود. 2 تا بلیط دیگه هم داریم که میتونیم دفعه بعد بریم.
بعد رفتیم جگرکی پسرخاله جواد و بعد عمه زنگ زد و رفتیم خونه عمه و چقدر خوش گذشت. تا ساعت 11:30 شب اونجا بودیم و تازه رسیدیم خونه. خیلی خونه عمه خوش گذشت. حالا قراره یه شب دعوت کنیم عمه و اهل بیتش بیان خونمون و عمه و متین مشترکا شام درست کنن.
- ۹۶/۰۱/۳۰