دائما یکسان نباشد حال دوران
يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۳ ق.ظ
غم نخور
دیشب حدود ۴ صبح که از درد بیخوابی به آسمون رسیده بودم همت در حالت تمام کما چرخید و چنان مهرانگیز بغلم کرد که رمیده شدم.
از زیر دستش سریدم و عکس گرفتم بس که واسم پر احساس بود.تا اینکه تو دلم گفتم خداااا عاشقانه ترین صبح عمرمه.تا اینکه صبح جا موند و ماشین رو برد.منم سگ شدم.و تمام روز به انتظار حال بد داشتم فحش ناموس میدادم به رباب که سادونلی در واشد و همت اومد، عاقا دوباره من حالم شد تایتانیک.
رفتیم بانک و حالم محشر بود با الیاس.
بردمش شرکت پیادش کردم تا خونه داشتم میخوندم از سادی.
تا رسیدم رب گفت ساناز زنگ زده که وااااای چرا تنها بیمارستانی و ..
حالا رو به دیوار میگه گفتم زن عمو حان بچه هام هستند
یعنی چرا ما نرفتیم کون تراپی خانم.
لامصب ریده شد به روزم دوباره
- ۹۶/۰۹/۰۵