خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

دائما یکسان نباشد حال دوران

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۳ ق.ظ

غم نخور

دیشب حدود ۴ صبح که از درد بیخوابی به آسمون رسیده بودم همت در حالت تمام کما چرخید و چنان مهرانگیز بغلم کرد که رمیده شدم.

از زیر دستش سریدم و عکس گرفتم بس که واسم پر احساس بود.تا اینکه تو دلم گفتم خداااا عاشقانه ترین صبح عمرمه.تا اینکه صبح جا موند و ماشین رو برد.منم سگ شدم.و تمام روز به انتظار حال بد داشتم فحش ناموس میدادم به رباب که سادونلی در واشد و همت اومد، عاقا دوباره من حالم شد تایتانیک.

رفتیم بانک و حالم محشر بود با الیاس.

بردمش شرکت پیادش کردم تا خونه داشتم میخوندم از سادی.

تا رسیدم رب گفت ساناز زنگ زده که وااااای چرا تنها بیمارستانی و ..

حالا رو به دیوار میگه گفتم زن عمو حان بچه هام هستند

یعنی چرا ما نرفتیم کون تراپی خانم.

لامصب ریده شد به روزم دوباره

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی