29 آبان91 ساعت ۰۰:۵۴
بزن زنگو که سالار اومد
میگن ترک عادت موجب مرضه، مخصوصا برای آدمی مثل من که خوره نوشتنه. فرقی نمی کنه چه جورش باشه، مهم نوشتنه و بس. حالا میخواد تو دفتر خاطرات باشه، توی یه تیکه کاغذ باشه، توی دفترچه سربازی باشه، توی گوشی موبایل باشه یا هر کوفت و زهرمار دیگه. قبل از همه بگم که قبلا یه وبلاگ داشتم که به دلایلی که جاش اینجا نیست زدم نابودش کردم و هر چی توش بود رفت و شد باد هوا و هرچی رشته بودم پنبه شد. اینو گفتم که قبلا دوستان دبه نکنن بگن که تو اونجور بودی و فلان و بهمان و روز خواستگاری فلان جور بودی و الان تو زرد از اب در اومدی. خلاصه گفتن جنگ اول به از صلح آخر. خوب از بحث اصلی پرت شدیم. بریم سر اصل مطلب. حاج خانم حاج آقا یه ده دیقه اومدیم ببینیمتون کلا آشپزخونه بودید. بابا بیایید بشینید تکلیف این وبلاگو امشب مشخص کنیم. آهان حالا شد. ممنونم. خوب جونم براتون بگه که انگیزه حقیر برای این امر خیر، غیر از ارضای شهوت سرکش نویسندگی، انتشار عقائد و دلخوشی ها و چیزای جالبیه که توی روزمره باش روبرو میشم. ذکر این نکته هم لازمه که من خیلی دست به کانال عوض کردنم خوبه و کلا موجود دائم النوسانیم (چی شد این کلمه!). خلاصه اینکه باید تحمل اراجیف و چرندیات و مهم تر از همه خزعبلات منو که این وبلاگ به یمن همین خزعبلات، خزعبلات نام گرفته داشته باشید. اگه از خودم بخواید بدونید، باید بگم امروز وارد نودمین روز خدمتم شدم و سربازم. فردا شیش صبح هم باید یگان خودم باشم. پس ببینید عمق فاجعه کجاست و باید حرفای یه آش خور یه وری رو تحمل کنید. خیلی دوست ندارم وبلاگ جدی بشه (چون خودم خیلی جدیم) ولی مطمئنا بنا بر همون حس کانال عوض کردنم میرم اون تو. ولی نگران نباشید. از بس حرفام چرنده و توصیفاتم انتزاعیه، فکر نمی کنم کسی بفهمه من دارم چی میگم. پس همه نوشته های این وبلاگ انگ خزعبل دارن برای من، حالا هر چی هم میخوان جدی باشن. بسه دیگه. واسه معرفی بسه. بعدا بیشتر با هم آشنا میشیم. تا خزعبلی دیگر بدرود...
- ۹۶/۱۱/۲۰