فردا متین به سر کار می رود
دوشنبه صبح بعد از اینکه حدود ساعت ۷ از ماموریت شب قبل رسیدم، اومدم و یه راست توی تخت تا بگیرم بخوابم. جالب اینجا که متین درب ورودی خونه و درب اتاق خواب رو قفل کرده بود. اولین شبی بود که بدون هم خوابیدیم.
ساعت حدود ۱۱.۳۰ بیدار شدیم و قرار بود به کارامون برسیم و بریم بیرون که زنگ زدند و قرار شد ساعت ۱۳.۳۰ بریم کارخونه ای که سابق من کار میکردم. متین قرار بود بشه مترجم اونجا. سر ساعت با کمی تاخیر اونجا بودیم و بعد متین رفت داخل و تا ساعت ۱۷ کارش طول کشید. بعد خوشحال اومد بیرون و گفت تموم شد و قرارداد بستم. دلم میگفت متین رو ول نمیکنن. خیلی خوشحال بودیم. رفتیم طرف خونه. هنوز ناهار نخورده بودیم. سفارش دادیم و بعد با مامان و بابا و ساناز و زن عمو و سعیده دور هم غذا خوردیم. بلافاصله برای خرید لباس برای متین رفتیم بیرون و بالاخره چیزایی که میخواستیم خریدیم. آخر شب هم مدیرعامل اون شرکت با متین توی تلگرام مشغول حرف زدن بود و بعد چون بی نهایت خسته بودیم خوابیدیم.
اتفاقات امشب و روزهای قبل رو سعی میکنم بنویسم. الان متین خوشحال و منم خوشحال تر منتظر فرداییم برای اولین روز کاری متین. انشاالله که خیر باشه براش. آمین. از خدا میخوام تموم اتفاقات خوبی که برای ما افتاده برای همه بیفته. انشاالله.
- ۹۶/۱۲/۰۲