داستان از اونجا شروع شد که
چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۳۶ ق.ظ
هرکاری که از دستم برمیاد برای شادیش میکنم.دوست عزیز و همنفس و بی ادعای خوشگلم.این دوست داشتن عمیق ، نشون دهنده ی صداقت بی حد و مرزه بینمون.اینکه تا نباشی خوشی بهم حرومه.تا نباشی دلم آروم نمگیره.که همیشه باش از سر و کولت بالا برم و هزار بار دوباره بهت دل بدم که بدونی بی کم و کاست همون هستی که میخوام.همون که صبورخان منی، جوجه جان منی، ثومپول منی، عزیزتترین و بههههههترینی.
که دلم برات میزنه و دنیا بدون تو برام متصور نیست.
من وفادار این عشق ابدی ام.هر کلمه که مینویسم ریشه هام عمیق تر و یرم بلندتر میشه.
من این هجمه از حجم علاقه رو کجای دلم قرار بدم که خونه برق میزنه از وجودت تمیز آقای من.من جونم کف دستمه ، میذارمش کنار ، برای تو.
- ۹۷/۰۲/۰۵