شام با پدر و مادر عارف
و مهم تر از همه اینها. ناهار ماکارونی داشتیم. متین دستپختش خیلی خوبه ولی حال و حوصله رو کردن نداره.
توی اداره هم کارها خوب پیش میره. درگیر راه اندازی پست جدید هستیم و مشغول مطالعه سیستم حفاظتی پست. صبح با علی رفتیم بانک ملی شعبه مرکزی رو برای معرف چک بردمش و کارها به سامان رسید.
دو سه روز اخیر که مدیرمون نیست، هندزفری میذاشتم و کلاس های درس منطق الطیر دکتر محمدجعفر محجوب رو گوش میدادم. سوای همه لذتهای درسها و خوش صحبتی و لهجه تهرانی دکتر محجوب، احاطه عجیب و حافظه فوق العاده این مرد برام جالبه. همه شعرها رو از بر میخوند. یه قصیده ملک الشعرا بهار رو از سر تا ته یه نفس خوند و کلی نمونه دیگه. از قصص الانبیا ابواسحاق نیشابوری و احیا العلوم الدین غزالی بگیر تا سعدی و حافظ که براش دست گرمی محسوب میشن. روحش شاد. دکتر محجوب منو یاد مرتضی کیوان میندازه، چون خوندم معرف مرتضی کیوان به حزب توده بوده.
پ.ن:
ارشد تهماسبی تصنیف "سایه های سبز" رو چقدر خوب ساخته. تنها تصنیفیه که این مدت بهش گوش میدم.
- ۹۸/۰۳/۲۲