خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شام با پدر و مادر عارف

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۳ ق.ظ

امشب با پدر و مادر عارف رفتیم عمارت بادگیر و شام مهمون اونها بودیم. قبلش هم حدود دوساعتی خونه دانشجویی عارف بودیم و کلی حرف زدیم و خندیدیم. شب به یاد موندنی ای شد. به من که حوصله آدمها رو ندارم، چسبید، جوری که انرژی دارم عجیب و غریب.
عصر هم بعد اومدن از اداره، تعمیرکار لباسشویی اومد و زیرقابلمه ای ملعون رو از لباسشویی در آورد. کلی هم راهنمایی های خوب در مورد لباسشویی و ظرفشویی و آب تصفیه کرد.

و مهم تر از همه اینها. ناهار ماکارونی داشتیم. متین دستپختش خیلی خوبه ولی حال و حوصله رو کردن نداره. 
توی اداره هم کارها خوب پیش میره. درگیر راه اندازی پست جدید هستیم و مشغول مطالعه سیستم حفاظتی پست. صبح با علی رفتیم بانک ملی شعبه مرکزی رو برای معرف چک بردمش و کارها به سامان رسید.
دو سه روز اخیر که مدیرمون نیست، هندزفری میذاشتم و کلاس های درس منطق الطیر دکتر محمدجعفر محجوب رو گوش میدادم. سوای همه لذتهای درسها و خوش صحبتی و لهجه تهرانی دکتر محجوب، احاطه عجیب و حافظه فوق العاده این مرد برام جالبه. همه شعرها رو از بر میخوند. یه قصیده ملک الشعرا بهار رو از سر تا ته یه نفس خوند و کلی نمونه دیگه. از قصص الانبیا ابواسحاق نیشابوری و احیا العلوم الدین غزالی بگیر تا سعدی و حافظ که براش دست گرمی محسوب میشن. روحش شاد. دکتر محجوب منو یاد مرتضی کیوان میندازه، چون خوندم معرف مرتضی کیوان به حزب توده بوده.

پ.ن:
ارشد تهماسبی تصنیف "سایه های سبز" رو چقدر خوب ساخته. تنها تصنیفیه که این مدت بهش گوش میدم. 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی