جمعه گردی و کافه کندوک
دیروز عصر حدود ساعت ۴.۳۰ بود که از خواب بیدار شدم و به متین گفتم لباس بپوش بریم یه دوری بزنیم. رفتیم به سمت روستاهای آبخوری، جام و دوزهیر. تمام دشت بخاطر بارش های خوب امسال سبز بود. درختچه ها سر بلند کرده بودند و هوا هم عالی بود. باد نسبتا شدیدی می وزید و رایحه گیاههای مختلف توی هوا بود. بعد به متین گفتم موافقی بریم کافه کندوک و مثل اون شبی که از گرگان رسیدیم به بسطام، یه قهوه یونانی بخوریم؟ متین موافقت کرد و منم گفتم پس شام رو هم اکبرجوجه شاهرود می خوریم. راه افتادیم و هوا عالی بود. نه آفتابی و نه گرمایی. انگار شب قبل بارون خوبی اومده بود. هم توی روستاها و هم دامغان و شاهرود. تا رسیدیم شاهرود، بارون مختصری اومد و قطع شد. رفتیم مزار بایزید و بعد سری به کافه زدیم. یونانیش مثل دفعه قبل نبود. به بالای کافه رفتیم که چقدر قشنگ بود. فکر نمی کردم روباز باشه. در مورد معنی کلمه کندوک پرسیدم که فهمیدم چیه. کافه رو بسط داده بودند و مغازه کنار رو هم به کافه اضافه کرده بودند. بعد هم به زیارت جناب حسن پیربسطامی رفتیم. بعد از خوردن شام در اکبرجوجه به سمنان برگشتیم. امروز هم حس کار نبود و اداره نرفتم. حالم اصلا خوش نیست. حوصله زندگی کردن ندارم.
- ۹۸/۰۳/۲۵