خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بانگ نی

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ب.ظ

دیروز سفارش هامون از دی جی کالا رسید و علاوه بر کتابهای دیگه ای هم که سفارش داده بودم، دو جلد هم از کتاب بانگ نی اثر هوشنگ ابتهاج به دستم رسید که یکیش مال خودم و دیگری هدیه روز تولد باجناقه که بعد از رسیدن به رشت، به صورت کادوپیچ باید تقدیم ایشون بشه.

مدتها بود که دنبال این کتاب بودم. این کتاب از چند جهت برای من مهم و خوندنیه. اولا که این مثنوی بلند در طی سالیان طولانی سروده شده و بسیاری از بخش هاش، شان نزول و قرینه تاریخی دارند. مثل مثنوی مرثیه که بعد از مرگ احسان طبری سروده شده با این مطلع درخشان:

روزگارا قصد ایمانم مکن                زانچه می گویم پیشمانم مکن

دیروز به محض رسیدن کتاب به دستم، شروع به خوندنش کردم که اتفاقاتی افتاد که تا آخر شب، فرصت مطالعه دست نداد. چون مشغول تماشای مصاحبه سایت آرته با محمدرضا درویشی شدم که مصاحبه مفصل و خوبی از آب در اومده بود و چقدر حرف های درویشی خوب و آموزنده بود. در مورد این مصاحبه در پست بعدی می نویسم.

از بحث دور نشیم، نکته دومی که در مورد "بانگ نی" برام جالب بود، اولین برگ کتاب بود که تصویر صفحه اول مثنوی معنوی ای بود که مرتضی کیوان در مورخ 6 اسفند 1332، در سالروز تولد ابتهاج به او تقدیم کرده و روی همون با افکت کامپیوتری، دست خط ابتهاج در اسفند 1385 نقش بسته که با یاد مرتضی کیوان، کتاب خودش رو آغاز کرده. تا کتاب رو باز کردم این رو که دیدم، بغض تموم گلوم رو گرفت. رفاقت دو تا دوست و برادر که یکی 65 سال پیش اعدام شده و دیگری هنوز زندست و در غربت و تا یاد و نام مرتضی کیوان میاد، اشک دیدگانش رو پر میکنه.

نکته بعدی که قابل عرض هست اینه که حسین علیزاده، قرار بود "نی نوا"ی خودش رو زیر صدای ابتهاج در دکلمه بانگ نی بذاره که خود ابتهاج میگه به علیزاده گفتم حیفه "نی نوا" زیر صدای من پنهون بمونه و بهتره به صورت مستقل منتشر بشه.

نکته بعدی این که در چاووش 8 و موسیقی سریال زیرتیغ، این شعر رو با این مطلع به گوش جان شنفتیم که:

باز شوق یوسفم دامن گرفت               پیر ما را بوی پیراهن گرفت

این شعر هم در این مثنوی قرار داره که چقدر من باهاش خاطرات دارم و موسیقی تصاویر ذهنی من از دوران انقلاب و جنگ با این شعر گره خورده.

نکته بعدی اینکه به قول متین، ابتهاج حکیم زمانه ماست. بزرگترین استاد غزلسرای معاصر ماست و اینکه در همین لحظه در جایی از همین زمین داره نفس میکشه. بعضی وقت ها اگه ندونی و غزلی از او رو بشنوی، اگه ازت بپرسند مال کیه، قطعا خواهی گفت برای مولانا. همون طوری که خودم دوبار به اشتباه افتادم. برای نمونه دو تا مطلع شعر رو میارم که هر کسی بشنوه فکر میکنه این رو مولانا گفته:

نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان         سوی تو می دوند هان، ای تو همیشه در میان

یا این شعر با این مطلع:

ای عاشقان، ای عاشقان، پیمانه ها پرخون کنید         وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید

 

حال این استاد غزل، وقتی مثنوی بگه، چی میشه؟ خصوصا همون طوری که گفتم بخش هایی از این مثنوی شان نزول هم داشته باشه و به حوادث اجتماعی معاصر پیوند خورده باشه.

کلی مورد دیگه هم میشه در بزرگی این مثنوی نوشت که دیگه از حوصله ام خارجه. انشاالله بعد از مطالعه و اتمام این مثنوی، در مورد یافته های جدید و دریافت هام خواهم نوشت.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی