دیدار بچه ها در شهمیرزاد و اولین خبر از قدم نورسیده محمود و شراره
دیشب به دعوت وحید، همگی خونه پدر وحید در شهمیرزاد دور هم جمع شدیم. فقط امیر و همسرش نیومده بودند. به پوچی زندگی و محنت روزگار و کثافت دوران خندیدیم و خندیدیم و خندیدیم. هوا فوق العاده سرد بود و به یاد گذشته، مسیر پلکان همکف به طبقه بالا رو با پتو بستیم که گرما بالا نره. یادش بخیر دوران مجردی خیلی به این خونه سر می زدیم ولی دیشب بعد مدت های مدید به اونجا رفته بودم. هم داخل و هم بیرون خونه تغییر کرده بود و حالت خونه های قدیمی و خاطره انگیز رو به خودش گرفته بود، خصوصا با رونده هایی که تمام دیوار روبروی خونه رو گرفته بود. اما خبر جالب دیشب، اعلان رسمی بارداری شراره بود. محمود هم داره بابا میشه و بعد از خبر بارداری همسر امیر که چند وقت قبل علنی شد، فقط مونده بود من و متین که دیشب انواع توصیه ها بود که سمت من و متین میومد. شب خوبی بود و امروز به متین گفتم جمع ما و نوع مهمونی هامون داره میره به سمتی که اگه عمری باشه، بعدها میشه از هر کدومشون، با کلی خاطره و لذت و شاید هم حسرت نام برد. عمر دوستی ما و همه دوستان جانی دراز باد.
- ۹۹/۰۹/۲۹