دیروز: حس غرور و بعد حس فوق العاده بد بعد از رسیدن به خونه
دیروز روز کاریم نبود ولی به خاطر مجتبی که کار با یکی از تجهیزات رو بلد نبود، رفتیم سمت پست. کارمون زود تموم شد و اومدیم اداره. بعد که رسیدم خونه، من و متین خسته بودیم و خوابیدیم. موبایل ها رو هم سایلنت کرده بودیم. بیدار که شدم دیدم چند تا زنگ و پیامک دارم از پست که بعضی دیتا ها نمیاد برای اپراتورها. سریع زنگ زدم به مسئول کشیک و راننده کشیک رو هم هماهنگ کردم و کلید اتاق رضا و مجتبی رو از رضا گرفتم و رفتم سمت پست. همه چیزا رو بررسی کردم و فهمیدم مشکل کجاست. مشکل رو حل کردم و انقدر حس خوبی داشتم که حد نداشت. شاید توی این مدتی که اداره هستم، سومین یا چهارمین باری بود که از این حرکات میزدم و تونسته بودم یه مشکل فنی رو حل کنم، اونم خودم و اینکه خودم مستقیم درگیر کار بشم. چون کارمون به صورت عملی نیست و پشت میزی هست، خودمون عملا دست به آچار نمیشیم ولی وقتی خودم راسا دست به آچار میشم خیلی حال میده می بینی میتونی یه مشکل بزرگ رو حل کنی.
بعد رسیدن به خونه دیدم متین حالش بده. عجیب بود، چون قبل رفتن سریع برام ناهار درست کرد و همه چی خوب بود. انقدر این تغییر حالتش گیج کننده بود که اصلا نمی فهمم این تغییرات یهویی از کجا میاد. شب بدی رو پشت سر گذاشتم و بی نهایت جان فرسا. امروز اما رفتیم برای خرید تا اوضاع قاراشمیش دیشب رو فراموش کنیم. روز خوب و شلوغی بود و متین هنوز درگیره و توی آشپزخونست برای چیزایی که امروز خریدیم، خصوصا دو سرویس پذیرایی. منم کلی کارای عقب مونده رو انجام دادم، خصوصا بردن ماشین به کارواش. خلاصه اینم اوضاع زندگی ما.
امروز مهسا زنگ زد و گفت اگه راهها بسته هست میتونیم با قطار مشهد رشت بریم رشت با قیمت حدود 280 هزار تومان، اونم یک کوپه کامل، اونم رفت و برگشت. آقا چنان دپرس شدم که حد نداشت، به مهسا گفتم کاش چند روز زودتر گفته بودی که پنجشنبه و جمعه رو که تعطیلم و شنبه هم دورکار و یکشنبه هم دورکار و میتونستم ردیف کنم و با قطار بریم رشت. خلاصه که گدشت، اما به فکر قطار نبودیم چون آخرین باری که نگاه کرده بودیم، قیمت هاش عجیب غریب بود و خیلی گرون در می اومد.
- ۹۹/۱۰/۲۶