شهود
جمعه, ۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۳۲ ق.ظ
جدیدا بدجوری از عقل و منطق در اندیشه به اصولی ترین مسائل این جهان بریدم. به عظیم هم گفته بودم و امشب به پدر متین گفتم که دلم میخواد شهود به من دست بده و عجیب دل بستم به اون نور شهود.
امشب در بالکن خونه دخترخاله متین، با اون حال عجیب در حال سیگار کشیدن بودم که انگار یکی یهویی انداخت توی سرم و منم به زبون آوردم که:
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
و شاید صدها بار این بیت رو خونده بودم ولی انگار جواب سوال های ذهنی و خواسته شهودم رو دریافت کردم، خصوصا از مصرع دوم به خاطر کلمات "نگشود" و "نگشاید"، اونم از زبان پیری مثل حافظِ قرآن ز بر خوانده بر چهارده روایت.
- ۰۰/۰۱/۰۶