کنسل شدن مهمونی امشب
امروز صبح، با مهندس رفتیم سمت ایوانکی. کارها طبق روال در حال انجام بود. قرار بود یه فیدر 63 جدید بهره برداری بشه. بعد اومدیم خونه. ناهار قورمه سبزی داشتیم که متین شب قبل و به اصرار من، ساعت 8 شب مشغول درست کردنش شد و ساعت 12 شب به عنوان شام خوردیم و امروز هم ناهارمون شد. جدیدا قورمه سبزی، جای اکبرجوجه و املت رو در جایگاه شماره یک غذاهای مورد علاقه من گرفته و همش بهش فکر می کنم. ناهار عالی بود که زبون از وصفش قاصره، ضمنا در کنارش ترشی بندری هم زدم که چقدر این ترشی رو هم دوست دارم.
بازی والیبال ایران و کانادا رو تا آخر دیدم که ایران 3-1 برد و چقدر حال داد. بعد کمی اوستا خوندم و فریبا زنگ زد که مهمونی امشب کنسله، به خاطر حال حجت. حالا منتظرم بازی فوتبال ایران و هنگ کنگ رو تماشا کنم. مثل این چند روز اخیر، اصلا خوابم نمیاد و صبح ها اول وقت بیدارم و حیران.
برای دومین بار، مستند 26 قسمتی جاده ابریشم رو شروع کردم به دیدن. الان متین روی مبل سه نفره مقابل من استراحت میکنه و منم مشغول تماشای قسمت سوم این مستندم که محبوب ترین قسمتش از نظر من هست؛ خاراخوتو.
فردا شب دعوت شدیم به خونه وحید و مهتاب. بی نهایت منتظر دیدار وحید هستم. امیر و وحید، نزدیک ترین دوستان کل زندگی من بودند. امیر که رفت، وحید رو جور دیگه ای نگاه می کنم. هر دوتاشون، انگار بخشی از وجود من هستند یا بخشی از وجود من رو به همراه و امانت دارند. امیر که رفت، دلم نمیخواد بخش دیگه ای از وجودم بره. چه شده که توی 36 سالگی باید حرف های پیرمردها بعد از تنها شدن و رفتن دوستانشون رو بزنم. حقا که تفو بر تو ای چرخ گردون، تفو!
- ۰۰/۰۳/۱۳