تعطیلات آخر هفته
پنجشنبه صبح ساعت هشت و نیم دوره آموزشی داشتم و باید بیدار شدم و عذاب الیم بیدار شدن از خواب رو تحمل کردم و سریع رفتم سمت اداره. دوره بسیار خوب اما فوق العاده کسل کننده ای و تا آدم درگیر جزییاتش نشه، نمیشه ازش نتیجه خوبی گرفت، اونم کلاس مجازی. کلاس که تموم شد، رفتم سوپری بزرگ نزدیک خونمون و کلی چیز خریدم. چون رسما هیچی توی خونه نداشتیم و کلی بستنی خریدم که خیلی دوست دارم. ناهار رو با متین جان زدیم و توی هال ولو شدیم و خوابیدیم. عصر متین با خانم مهندس قرار داشت که با هم برن باغ. بعد معلوم شد آقای مهندس و پسرشون هم قراره بیان باغ و منم مجبور شدم برم باغ. رفتیم و طلوع ماه کامل رو توی باغ بودیم. تا ساعت حدود ده شب اونجا بودیم و بعد اومدیم سمت خونه. رفتیم طبقه پایین و شاممون رو از مامان تحویل گرفتیم و اومدیم بالا. یه دست جالیز زدیم که متین 50 به 48 برد. بعد زود خوابیدیم. آهنگ های آلبوم sleep deeply رو پخش کردم و خوابیدیم تا فردا جمعه ساعت یک و نیم ظهر که از خواب بیدار شدیم. صبحونه رو ساعت دو خوردیم که نون قندی های خانم مهندس و چای شیرین بود. بعد متین افتاد به جون ربش هام و بعد چهل و اندی روز، کوتاهش کرد و چون دیدم خوشم نمیاد، همشو با تیغ زدم. بعد برای اضافه کاری رفتم اداره و حدود ساعت هفت عصر اومدم خونه. توی اداره با سعید در مورد حفاظت دیفرانسیل حرف زدیم و اومدم اتاق و با مسئولم کارهای پیش آزمون دوره مستندسازی تجربیات رو اکی کردیم و بعد اومدم خونه. متین به خاطر باد کولر دیشب، لرزش گرفته بود و خانم مهندس که زنگ زد سریع حاضر شدیم و برای شام رفتیم اونجا. آقا سامان و خونوادشون هم اومدند و گفتیم و شنفتیم تا اینکه حدود ساعت دوازده و نیم اومدیم خونه. متین مشغول آپلود سوالات دانشگاهشه و منم با کوئیز آو کینگز خودمو سرگرم کردم و توی نت چرخیدم. الان توی هال، روی تشک خودم دراز کشیدم و مشغول نوشتن این پست با گوشی هستم. فردا هم دورکارم. خدا کنه این کرونا و دورکاری تموم شه که دیگه دارم کلافه میشم از این اوضاع. یاد امیر هم که همیشه باهامونه. چه کردی با ما پسر؟ خودت رفتی و چه داغی گذاشتی روی دل ما. دل هممون برات تنگ شده. امشب الهام سر شام به متین زنگ زد و بعد متین گفت خواب امیر رو دیده و چقدر گریه کرده. ولمون کنن، میرسیم به امیر و مرگ امیر. یادش همیشه با ماست.
- ۰۰/۰۴/۰۵