خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

تعطیلات آخر هفته

شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۹ ق.ظ

پنجشنبه صبح ساعت هشت و نیم دوره آموزشی داشتم و باید بیدار شدم و عذاب الیم بیدار شدن از خواب رو تحمل کردم و سریع رفتم سمت اداره. دوره بسیار خوب اما فوق العاده کسل کننده ای و تا آدم درگیر جزییاتش نشه، نمیشه ازش نتیجه خوبی گرفت، اونم کلاس مجازی. کلاس که تموم شد، رفتم سوپری بزرگ نزدیک خونمون و کلی چیز خریدم. چون رسما هیچی توی خونه نداشتیم و کلی بستنی خریدم که خیلی دوست دارم. ناهار رو با متین جان زدیم و توی هال ولو شدیم و خوابیدیم. عصر متین با خانم مهندس قرار داشت که با هم برن باغ. بعد معلوم شد آقای مهندس و پسرشون هم قراره بیان باغ و منم مجبور شدم برم باغ. رفتیم و طلوع ماه کامل رو توی باغ بودیم. تا ساعت حدود ده شب اونجا بودیم و بعد اومدیم سمت خونه. رفتیم طبقه پایین و شاممون رو از مامان تحویل گرفتیم و اومدیم بالا. یه دست جالیز زدیم که متین 50 به 48 برد. بعد زود خوابیدیم. آهنگ های آلبوم sleep deeply رو پخش کردم و خوابیدیم تا فردا جمعه ساعت یک و نیم ظهر که از خواب بیدار شدیم. صبحونه رو ساعت دو خوردیم که نون قندی های خانم مهندس و چای شیرین بود. بعد متین افتاد به جون ربش هام و بعد چهل و اندی روز، کوتاهش کرد و چون دیدم خوشم نمیاد، همشو با تیغ زدم. بعد برای اضافه کاری رفتم اداره و حدود ساعت هفت عصر اومدم خونه. توی اداره با سعید در مورد حفاظت دیفرانسیل حرف زدیم و اومدم اتاق و با مسئولم کارهای پیش آزمون دوره مستندسازی تجربیات رو اکی کردیم و بعد اومدم خونه. متین به خاطر باد کولر دیشب، لرزش گرفته بود و خانم مهندس که زنگ زد سریع حاضر شدیم و برای شام رفتیم اونجا. آقا سامان و خونوادشون هم اومدند و گفتیم و شنفتیم تا اینکه حدود ساعت دوازده و نیم اومدیم خونه. متین مشغول آپلود سوالات دانشگاهشه و منم با کوئیز آو کینگز خودمو سرگرم کردم و توی نت چرخیدم. الان توی هال، روی تشک خودم دراز کشیدم و مشغول نوشتن این پست با گوشی هستم. فردا هم دورکارم. خدا کنه این کرونا و دورکاری تموم شه که دیگه دارم کلافه میشم از این اوضاع. یاد امیر هم که همیشه باهامونه. چه کردی با ما پسر؟ خودت رفتی و چه داغی گذاشتی روی دل ما. دل هممون برات تنگ شده. امشب الهام سر شام به متین زنگ زد و بعد متین گفت خواب امیر رو دیده و چقدر گریه کرده. ولمون کنن، میرسیم به امیر و مرگ امیر. یادش همیشه با ماست. 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی