یکی ترمز این روزای زندگی رو بکشه
از بس شلوغ بودم این مدت، نتونستم بنویسم. امروز صبح دیدم اصلا نمی تونم برم اداره. پیامک دادم که نمیتونم بیام و مرخصی گرفتم. بلافاصله به متین زنگ زدند که میتونه بره دوز دوم واکسن خودش رو بزنه. فکر کنید دوز دوم رو که باید 12 شهریور می زدیم، 15 شهریور زدیم. یعنی حضرات عرضه یه واکسن زدن معمولی و تخصیص تعداد واکسن ها رو ندارند، بعد برای همه دنیا خط و نشون میکشند و 7-8 جور واکسن درست می کنند که معلوم نیست کی به تولید انبوه میرسه. فقط چاله عفونت دهان هاشون هم بازه و عفونت پخش می کنند. بگذریم.
از اول شهریور، درگیر پست جدیدمون هستیم و در حال تحویل گیری تجهیزات HV. من و حسین مشغول تحویل گیری هستیم و تا دیروقت سر کار هستیم. از لحاظ علمی و تجربی، خیلی روزهای خوبیه و مستقیم با تجهیزات درگیر هستیم.
مثل تموم روزهای دیگه بعد از مرگ امیر، حوصله خوندن ندارم و فقط به کارهای اداره و خونه میرسم. توی همین مدت کلی درگیر کارهای مبل جدید بودیم و هی اینور و اونور میرفتیم. این مدت کتاب "به قول پرستو" قیصر امین پور رو خوندم فقط. همین.
علی هم دیروز دوز اول واکسن خودش رو زد و انشاالله همه مردم زودتر واکسن بزنند و از شر این بیماری خلاص بشیم.
- ۰۰/۰۶/۱۵