دیروز 20 دی 1400
صبح اداره نرفتم. شب قبلش دیر خوابیدم. همه چی برمی گشت به خواب عصر روز قبلش. متین ساعت 4 عصر با یکی از همکاراش رفته بود بیرون و منم خوابیدم و دیر بیدار شدم و نتیجه اش دیر خوابیدن و فردا صبح اداره نرفتن من شد.
متین رفت مدرسه و برگشت و من هنوز خواب بودم. بعد از بیدار شدن و خوردن ناهار یاد آهنگی از شادمهر افتادم که توی ماشین علی گوش دادم. اسم آهنگ رو ازش پرسیدم و او هم لطف کرد و آهنگ رو برام فرستاد. یادمه انقدر ملودیش قشنگ بود که به یادم مونده بود. آهنگ نقطه ضعف.
هم من و هم متین تا بهش گوش دادیم، یاد امیر افتادیم. متین انقدر گریه کرد که آهنگ رو قطع کردم و تصمیم گرفتم بعد مدتها برم سر مزار امیر. متین خسته بود، تنها از خونه زدم بیرون. دو شاخه گلایل خریدم و رفتم سمت مزار. حدود نیم ساعتی اونجا بودم. خاطرات امیر بود که زنده میشد.
بعدش دیدم اصلا دلم آروم نمیگیره. رفتم سمت خونه مادر و پدر امیر. مادر امیر خواب بود و روزه. با هم حرف زدیم و حدود یک ساعتی اونجا نشستیم. هر جای خونه رو نگاه میکردم، خاطره ای زنده میشد و دردی به دل آدم. بعد برگشتم سمت خونه. داغی که این بشر روی دل ما گذاشت، تمومی نداره که نداره.
- ۰۰/۱۰/۲۱