وحید و عارفه خوابند
پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۱، ۰۶:۰۲ ب.ظ
نشد که بریم کاروانسرای سنگی
عارفه نمیذاره بوسش کنم
تاریک شده و کتری قل قل میجوشه
نشستم رو مبل و مرور میکنم
نه آنقدر امیدوار که بمونم، نه آنقدر خسته که بخوام برم
همچنان با زندگی کار خاصی ندارم
- ۰۱/۱۱/۰۶