سرماخوردگی در تابستان
سه روزی هست که درگیر سرماخوردگی شدم و حال خوشی ندارم، خصوصا دیشب که متین میدونه چی بهم گذشت. جوری حالم بد بود که از شدت درد، پا به زمین می کوبیدم. یکشنبه و دوشنبه هم سر کار نرفتم و امروز رفتم دکتر و برای این دو روز استعلاجی گرفتم. شب اول که به کابوس گذشت و دیروز هم کلا به خواب و بدن درد و امروز هم به گیجی و گنگی. باز خدا متین رو نگهداره که سوپ و ناهارش به داد این شکم من رسید که ماشاالله همیشه مثل ساعت کار میکنه.
اما این مدت اخیر به گوش دادن به صحبت های دکتر محمدجعفر محجوب گذشت و هنوز هم میگذره و همه چیز حول و حوش حرف و آثار ایشون دور میزنه. ضمنا اصلا دلم نمیخواد برم سر کار و هر شب با غصه فرداش میخوابم. امروز به متین می گفتم با یازده سال سابقه بیمه، یه خورده زوده که این حالت بهم دست داده.
امشب واقعا حرفی و چیز دندون گیری برای نوشتن نداشتم، اما از فرط بیهودگی و کسالت و برای ترک این حالت ها، اومدم اینجا و چند خطی خزعبلات سر هم کردم، مثل همیشه. سه روز هم هست که به خاطر این سرماخوردگیِ وسط تابستونِ همیشه نفرت انگیز سمنان به باشگاه نرفتم. علی و سعیده هم جفتشون درگیر همین مرض من شدند و کارشون به آمپول و سرم کشیده. گویا تیر و ترکش های مهمونی پنجشنبه شب در کنار دخترعموها و خانواده شون بوده، الله اعلم. باز شکر که متین هنوز حالش خوبه و درگیر نشد، انشاالله که درگیر نشه.
- ۰۲/۰۴/۲۶