این چند روز پایانی مرداد
چهارشنبه گذشته، بعد از اینکه از عباس آباد برگشتم، شب به اتفاق وحید رفتیم خونه محمود. شراره و تارا رفته بودند تهران و محمود یه دورهمی مجردی گرفته بود. جواد قبل از ما اونجا بود و احسان هم بعد به ما پیوست. یاد دورهمی های سال های دور مجردی زنده شد، ولی اون دورهمی ها توی اون سن و سال کجا و این دورهمی توی سی و هشت نه سالگی کجا. متین هم توی اون بازه با شیما رفته بود بیرون.
پنجشنبه گذشته، قرار شد عصر با متین بریم درخت های باغچه خودمون رو آب بدیم. متین گفت اگه موافقی به خانم مهندس هم بگم بیاد که حال ایشون هم عوض بشه. منم موافقت کردم و طی تماسی که با ایشون داشت متوجه شدیم مهندس و شایان هم میان. خانم مهندس گفت اونا جوجه می گیرن و ما هم بقیه وسایل رو جمع کردیم و با دبه های آب رفتیم سمت باغچه. درخت ها رو آب دادم و کلی هیزم جمع کردم. همین طور که مشغول آب دادن به درخت ها بودم، متین گفت آسمون رو نگاه کن و دیدم ۲۲ تا شی مثل ستاره در یه مسیر حرکت می کنند. بعد که جستجو کردیم دیدیم ماهواره های استارلینک بودند. زمان گذشت و هوا تاریک شد تا اینکه مهندس و خونواده اومدند. متین آتیش رو قبل از اومدن اونها درست کرده بود. اون شب خبری از ماه نبود و آسمون هم صاف بود و ستاره ها خیلی واضح دیده می شدند. شایان هم در مورد موسیقی کلاسیک حرف میزد و پیوسته آهنگ های مختلف کلاسیک پخش می کرد و راجع بهشون صحبت می کرد. تا ساعت یازده و ربع اونجا بودیم و عجیب به من و متین خوش گذشت.
دیشب یعنی جمعه، آرمین و زهره و آراد برای عرض تسلیت به متین، شام مهمون ما بودند. آراد داره کم کم بزرگ میشه و با وجود ۶ سال سن، به طور کامل توی گفت و گو های ما چهار نفر شرکت میکنه و اظهار نظر میکنه.
- ۰۲/۰۵/۲۸