خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

وحید، بهترین دوست منه

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۴۹ ب.ظ

سالها میگذره، آدم های زیادی رو می بینی، ولی خیلی معدود و تک و توک، افرادی رو به نزدیک ترین دایره وجودی خودت راه میدی. امیر و وحید، بهترین دوستان من بودند و هستند و خواهند موند. فکر میکنم از یه جایی و از یه سنی به بعد، کسِ دیگه ای به اون دایره ورود پیدا نمیکنه. 

یه هفته ای میشه که اون عارضه برای وحید پیش اومده و اون آدم رو روی تخت بیمارستان انداخته. دست و دلم نمی رفت بنویسم، دست و دلم به زندگی نمی رفت. یادش بخیر این یک ماه اخیر، تقریبا هر روز که میرفتم اداره، ساعت ده تا یازده، یا وحید یا من به هم زنگ میزدیم و می گفتیم: حاجی میکشه؟ و بعد در جواب می گفتیم اصلااااا.

دیروز وحید رو آوردند بخش و دیروز و دیشب نشد برم دیدنش. این چند روز، به استثنای دیروز، هر روز یا هر شب، میرفتم بیمارستان و بعضی وقتا هم میشد برم دیدنش. اما امشب با راحتی رفتم دیدنش. بعد از تموم شدن همایش نظام مهندسی در ساعت هشت شب، رفتم بیمارستان. حدود نیم ساعتی پیشش بودم. بعد از متین، امن ترین حضور رو پیش وحید دارم و بس. حرف زدیم و سکوت کردیم، مثل گذشته ها. بهش گفتم آرزومه خوب بشی و دوباره بریم روی بالکن خونه ات و مثل گذشته ها که سیگار می کشیدیم، بایستیم و کنار هم باشیم. بهش گفتم مجید از آلمان اومده و دیشب جویای احوالت بوده. زنگ زدم به مجید و گوشی رو دادم وحید و چند دقیقه ای با هم حرف زدند. بعد مزاحمش نشدم و خداحافظی کردم و اومدم شهمیرزاد پیش متین. همه منتظریم تا شنبه آتی، وحید رو برای درمان تکمیلی بفرستند تهران و کاری از ما بر نمیاد جز آرزوی سلامتی او. حضور وحید توی زندگی من، یاد روزهای خوب و زیبای گذشته من رو زنده نگه میداره. آرزو میکنم که بمونه تا اون روزهای خوب و شیرین گذشته هم بمونند و نمیرند، چنین باد.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی