دیروز ۲۹ بهمن ۱۴۰۲
یکی از همکارهای خیلی خوب ما از بین ما خداحافظی کرد و رفت یه استان دیگه و چون دو سالی بیشتر به پایان سنوات خدمتش باقی نمونده، احتمال اینکه دوباره همدیگه رو ببینیم، بسیار پایینه. یادش بخیر. چقدر زود میگذره. چقدر میرفتم اتاق ایشون و با هم درد دل می کردیم. زنده ترین خاطره ای که با ایشون دارم، راجع به کتاب "گذر از آتش" دکتر ایرج قهرمانلو و یاد کوه "شاه جهان" خراسان بود.
اما دیروز دقیقا پنجاهمین سالگرد اعدام خسرو گلسرخی بود. توی این مدت، کلی اطلاعات جدید درباره ماجراهای این گروه و خصوصا اعضای اون که هیچ آشنایی باهاشون نداشتم به دست آوردم. اگر بخوام دقیق بگم روز ۱۹ بهمن بود که بسیار بسیار اتفاقی با نام فردی به اسم "ایرج جمشیدی" آشنا شدم که درگذشته بود و متوجه شدم یکی از ۱۲ نفر گروه گلسرخی بود و شنیدن روایت های ایشون از ماجراهای این گروه بسیار جالب بود. فکر می کنم به جای پست نوشتاری، باید پست صوتی در این مورد بذارم. چون هم طولانیه و هم یهو کلی چیز جدید یاد آدم میاد که به خاطر موندنش برای یادداشت سخته. احتمالا ایده پست صوتی رو باید عملی کنم.
تکمیلی:
الان ساعت دو و نیم عصر هست. پست بالا رو حین دوره آموزشی نوشتم. صبح دیر اومدم اداره و بعد از تموم شدن دوره، محمود پیشنهاد داد بریم یه جا قهوه بخوریم. رفتیم قهوه باهاماس و من گفتم راستش گشنمه، محمود هم گفت منم آره و خلاصه یه املت گوجه و یه املت اسفناج و دو تا چای خوردیم. خدا میدونه چقدر گشنه بودم و به معنای واقعی کلمه غذا رو دریدم. اینو رو هم بگم که دیشب ساعت یه ربع چهار صبح مثل تسخیر شدگان از خواب بیدار شدم و نصف حلوا شکری رو در خواب و بیداری خوردم.
چند روزیه با معرفی مهندس، به صورت لاینقطع آهنگ "تاب بنفشه" با صدای "بهزاد" در بیات ترک رو گوش میدم. یکی بیاد منو از برق بکشه.
- ۰۲/۱۱/۳۰