خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ فروردین ۱۴۰۳

جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۳۳ ب.ظ

الان شهمیرزاد هستیم. شدیم عین عشایر. فقط عشایر سالی دو بار ییلاق قشلاق می کنند، من و متین هر چند روز یک بار. حالم خوبه اما مایه خوشحالی مضاعف این لحظه ام اینه که دارم با لپ تاپ خودم این پست رو می نویسم. متین پشت سر من در حال گفت و گوی تصویری با مهسا و مادرش هست. من هم احتمالا دقایقی بعد باید به این تماس بپیوندم تا با پدر متین صحبت کنم و عید رو تبریک بگم. روز اول عید حال پدر متین مساعد نبود و دیشب هم دخترخاله های متین مهمون پدر و مادر متین بودند و نشد با هم حرف بزنیم. 

همین جا مجدد بگم واقعا حس خوبیه. دارم با مونیتور لپ تاپ و کیبرد بزرگش این پست رو میذارم و بعد مدتها با موبایل پست گذاشتن خیلی راحت شدم و با سرعت تایپ می کنم.

یه چند دقیقه پیش رفتم برای صحبت با پدر متین و الان دوباره اومدم. توی مدت حدود 5-6 دقیقه ای که حرف زدیم پدر متین مثل رودکی که با چنگ و شعر بوی جوی مولیان، امیرنصر سامانی رو وسوسه کرد که از هرات به بخارا برگرده، من و متین رو داشت وسوسه می کرد که همین الان وسایل رو جمع کنیم و راه بیفتیم سمت رشت. البته بعد از تموم شدن تماس، متین گفت هم ماه رمضون هست و هم اینکه اگه من بخوام او رو بذارم و خودم برگردم و دوباره بعد از سیزده بدر برم دنبالش، لطف و صفایی نداره. خلاصه هنوز رفتن ما کنسل هست تا انشاالله برای یه فرصت مناسب. من توی فروردین هم سرم شلوغه. همین الان سه تا صورت وضعبت روی میزم هست و گزارشات ادواری باقی مونده و آخر ماه هم درگیر ارزیابی هستیم.

امروز هم دیر وقت از خواب بیدار شدیم و بالاخره خودمون رو تکون دادیم و راه افتادیم سمت شهمیرزاد. بین راه سری به باغچه کوچیک خودمون زدیم. تموم درخت ها از خواب زمستونی بیدار شده بودند و شکوفه داده بودند. بعد رفتیم سمت مدرسه متین و وسایل مدرسه که توی ماشین بود رو اونجا گذاشتیم و نهال های ارغوان رو هم توی مدرسه گذاشتیم تا سر فرصت اون ها رو هم بکاریم. در پایان به نهال های تبریزی کاشته شده دم در مدرسه آب دادیم و اومدیم سمت آپارتمان شهمیرزاد خودمون. تا رسیدیم اذان مغرب رو گفته بودند. متین وسایل افطار رو مهیا کرد و بعد از افطار متین رفت اتاق و خوابش برد. منم توی نت می چرخیدم و بعد لپ تاپ رو علم کردم و کارهای عقب مونده رو هم به موازات انجام دادم.

اما دیروز و دیشب سمنان بودیم. دیروز به تمیز کردن اساسی ماشین گذشت. متین با بخارشو و جارو برقی افتاده بود به جون درزهای ماشین و جوری ماشین رو تمیز کرد که شد عین روز اولش. خیلی خسته شدیم. بلافاصله بعد از تموم شدن کار شستشوی متین، هر دومون دوش گرفتیم و رفتیم پیش بابا و مامان برای افطار. بعد از افطار هم روی مبل سه نفره دراز کشیدم و بازی فوتبال ایران- ترکمنستان رو تماشا کردم که ایران بازی رو 5-0 برد. بعد رفتیم بیرون و قرار شد یه چیزی بخوریم. رفتیم اکبر جوجه شعبه اصلی سمنان (دم خروجی سمنان به تهران) ولی غذا تموم شده بود. اومدیم داخل شهر و پایین معلم یه مرغ سوخاری جدید به اسم عمو بهنام باز شده و چند تا مرغ سوخاری گرفتیم و اومدیم خونه و خوردیم و تا بریم بخوابیم شد ساعت 3 صبح. مابقیش رو هم بالا گفتم. همین.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی