ماموریت به تهران
الان پلیس راه سرخه هستیم. راهی تهران و مجدد با راننده ما، علی. مثل دفعه قبل که رفتیم و خبر مرگ رییسی رو شنیدیم.
هفته قبل، هفته شلوغی بود و درگیر میزبانی از پدر و مادر متین بودیم. بالاخره جمعه صبح مهمون ها به طرف رشت حرکت کردند و به سلامت هم رسیدند. هم ما و هم اونها، به این دور هم بودن نیاز داشتیم.
شنبه این هفته رفتم سر کار. از ۱۵ خرداد، ساعات کاری شده ۶ صبح تا ۱۳ ظهر. وضع اسفناکیه، هم در حوزه شخصی و هم در حوزه اجتماعی و مملکتی. بگذریم.
یکشنبه و دوشنبه نرفتم اداره. یه سری قضایا اتفاق افتاد و بعد مدتها کدورتی بین من و متیین. جوری حالم بد شد که اداره نرفتم. اما دیشب رفتیم پیاده روی و دوری در بازار شهمیرزاد زدیم و مجدد به زبان همدلی برگشتیم. انشاالله.
دیروز تولد مهسا بود. ۳۴ ساله شد. تولدش رو از راه دور تبریک گفتیم. انشاالله پیر بشه و خوشبخت باشه و سلامت در کنار عظیم.
پ.ن:
روزهای یکشنبه و دوشنبه به قدری حالم بد بود که روز اول تا ساعت دو و روز دوم تا ساعت یک بعد از ظهر توی رختخواب بودم و رمق بیدار شدن رو نداشتم. حال روزهای زمستون پارسال رو داشتم که قرص های ضد افسردگی مصرف می کردم. همین.
- ۰۳/۰۳/۲۲