خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سر درد

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۳، ۰۸:۳۵ ق.ظ

امروز ماموریت داریم به شاهرود. الان اومدیم پمپ بنزین تا راننده مون بنزین بزنه. از جمعه شب که از رشت به سمنان رسیدیم، سر درد عجیبی دارم. دیشب که به اوج خودش رسیده بود. من و متین دیشب تا ساعت ۷ شب سر کار بودیم. متین یه وبینار کشوری داشت و منم توی اداره مشغول کارهای متعفن خودم. بعد از کار سری به مادر زدیم و یه راست رفتیم منزل شهمیرزاد. دیشب مادر خواب بود ولی به خاطر ما بیدار شد. امروز صبح قبل از اینکه راننده بیاد دنبالم، بعد از پارک کردن ماشین توی پارکینگ، سری به مادر زدم که حالش خوب بود. خلاصه دیشب شام رو با هم خوردیم و خوابیدیم. بگذریم که یکساعتی گذشت تا بخوابیم. قبل از خواب ژلوفن خوردم و الان سرم بهتره. انقدر سرعت زندگی روزمره زیاد شده و از اونور تمام وقت روزانه آدم صرف کارش میشه که هم کمبود وقت میاری و هم کلی کار عقب مونده نرسیده روی هم انبار میشه. وایسا دنیا که من میخوام پیاده شم. تمام

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی