سر خَرِ آخر سالی
این چند سالی که من در محل کار اخیرم هستم، به ته سال که میرسیم، یه حادثه بزرگ توی شبکه انتظارمون رو می کشه. اتفاقا همکاران قدیمی تر هم میگن که این رسم و روال در زمان اونها هم بوده. آخرای پارسال که کلا به دامغان رفت و آمد می کردیم.
اما اون روال امسال هم اتفاق افتاد و یکی از ترانس های اصلی شبکه ما از مدار خارج شد. الان هم توی ماشین هستیم و به سمت شاهرود میریم. پسرخاله من که همکار منه، همراه منه. تا چه پیش آید و کی این ماجرا ختم به خیر بشه.
صبح وقتی معلوم شد که ساعت ۱۲.۳۰ ظهر باید بریم ماموریت، از محل کار زدم بیرون و اول رفتم داروخونه میدون شقایق و داروهام رو خریدم و یه شیر خشک هم برای مادر گرفتم و اومدم منزل مادر. بابا و مامان خونه نبودند. مادر رفته بود آرایشگاه و بابا هم بیرون بود. از فرصت استفاده کردم و رفتم آرایشگاه محل. دم آقا مجتبی گرم که بین مشتری ها، موهای منو اصلاح کرد. بعد اومدم منزل و دیداری با پدر و مادر داشتم و مجدد به اداره برگشتم و الان هم در ورودی دامغان هستیم.
متین هم درگیر افطاری مدرسه خودش هست که امروز هست. همین.
پ.ن:
توی جاده سایت راه نمی داد مطالبی که توی دفترچه یادداشت گوشیم نوشته بودم پست کنم. الان از روی ترانس ۴۰۰kv این متن رو پست کردم. جالب بود.
الان ساعت ۲۱.۵۰ شب هست. تست ها تموم شد و نتایج مشکلی رو نشون نمیده. باید بریم برای بازدیدهای داخلی ترانس.
افطار امشب رو با همکاران توی پست باز کردیم. شب جالبی بود. فردا هم باید بریم دامغان. رسما مارکوپولو شدم.
- ۰۳/۱۲/۲۵