خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

تصدقت شوم (به رسم نامه های قدیمی)
خواستم بگم فقط چسب، چسب، چسب. والسلام

پ.ن:
ببخش که  همیشه بعد دو ماه به حرفات میرسم. فقط چسب، والسلام
خورش کرفس زدم و دلم هواتو کرد. از صبح به یادتم. ناهار که میخوریم میگم کمر این روز هم شکست. لحظه دیدار نزدیک است ثومبار

  • . خزعبلات .

اومدنشون کنسل شد

واسه تولیمو

مهم نیست

مهم این بود که من خیلللللی وقت صرف نظافت و آماده سازی کردم

امشب رفتیم سراغ آقای خندان

من معمولا ژنده پوشم و عارم نمیاد

ولی امشب فاجعه بودم

پیرهن گل گلی بلند

یه عبای سیاه روش

شال آلبالویی

مو شلخته

به محض ورود به اونجا یکی برگشت گفت سلام استاد.

من دیدم کوزه شکسته و ماست ریخته.

لم دادم رو مبل و پرسیدم شما بودی اعتراض نمره دادی؟؟؟

  • . خزعبلات .

سوال بیمه ای بلد شدم جواب بدم

چند در هزار بیمه درمانه

چند درصد بدنه س

اون توله سگی که قراره سوال درآره مگه خودش همه ی ۱۲۰۰ صفحه رو بلده؟

  • . خزعبلات .

مامانی 

تنهایی

و تموم کلاسهای طولانی که مجبورم زل بزنم به مانیتور و چرت بزنم.

درد دارم.

خیلی زیاد.

امشب دلم میخواد تنهایی برم خونه ی امین.

  • . خزعبلات .

من رسما بابت ناراحتی دیشبم و حرفی که زدم ازت عذر میخوام. با موبایل و توی شرکت و پشت میزم مشغول نوشتنم. از صبح دو تا ژلوفن انداختم بالا و فقط ثانیه شماری میکنم که روز تموم شه و بیام خونه. 

جون متین فکر نمیکردم انقدر ناراحتت کنه، آخه یه درد دل زن و شوهری بود. ادامه نمیدم که اذیت بشی.

خانوم جان

خودت هم میدونی دربست چاکرتیم. دریاب ما رو و بگذر از ما. هر کاری میخوای بکن ولی با من بد نباش. دوستت دارم ثومبار

  • . خزعبلات .

اومدیم خونه

۵۹۰ کیلومتر

در حالی که سفید کولی جان• من زیر خاک سرد لالا که نه،بیداره و تجزیه شدن نسوج هشتاد و دو ساله شو نظاره میکنه.

مامانی خوشکلم خیلی زود ملحق میشم.خیلی زود نفسم.



• سفید کولی اصطلاح گیلکی است برگرفته از نام ماهی به همین مضمون که بیانگر پاکی و آراستگی و ترگل ورگل بودن شخص است.

با کولی __به معنی خانه به دوش __ خلط نشود.

  • . خزعبلات .

مامانی من رفت

  • . خزعبلات .

امروز۸:۲۰ نفس خان زنگید که بیدارباش و کلاس رو دریاب.

تا ۱۲:۱۵ کلاس برگزار شد و بسیتار هم مفید و کلی حقوق بیمه و ... 

رفتم پایین

پدر به سمت کباب فروشی در حرکت بود و عطر یرنج زعفرونی عالم رو پر کرده بود.

خیلی بیشتر از نرمال خوردم و اومدم بالا

هنوز خونه خنک بود

با وجوداینکه کولر خاموش بود حدود نیم ساعت

گوشی خونه و گوشی  خودمو برداشتم درازکش افتادم وسط تخت

و یادم نیست کی خوابم برد

انگار تو خواب گرمم شد و تبلت رو برداشتم و گرفتم سمت کولر دیدم کار نمیکنه

از سایلنت که درش می آوردم کاملا یادمه

باز کار نکرد

گوشی خونه رو گرفتم سمتش و دکمه ها رو زدم

باز کار نکرد

باطری ها

جلبجاشون کردم و چند بار زدم لبه ی تخت واقعا داشتم آبپزمیشدم

یهو یادم اومد اینجا سمنانه 

من نزدیک به یکسال و نیمه که دیگه تو اتاق خودم نیستم.

من دیگه کولر گازی ندارم.

  • . خزعبلات .

شامی رشتی از اصول دین است‌.

امشب سرخش کردم.

رفتیم پایین.

شام تموم شد.اومدیم بالا که سگ رگ زنونه ی من زد بالا که هاااااای چرا فلان کسک به من احترام نذاشت و تو عین ببو گلابی بودی....

که همینجا وحید چهارشونه ی من یک جور تو خودش جمع شد که گفتم متین س... گند زدی پاشو جمعش کن.

بعد هی من فدات و تو مرد روزا و شبهای منی و الهی واسه موهای زیربغلت بمیرم و ...

پاشدیم رفتیم بیرون.سیگاری خرید و بستنی ای برای من.

از همینجا بود که من داستانم شروع شد.

مثل اینکه پوست موز را بکنی و دوباره توش جای موز،پوست موز باشه.

یا هلو را گازبزنی و جایط هسته توش هلوچه باشه

دبل چاکلت دیگه چه غلطیه آخه.

داشتم تهوع میگرفتم که رفتیم بابا رحیم و آب هویج زدم تا اون کوفتی بره پایین.

بعد خیلییییی

خیلیییسیییییی در شهر دور زدیم تا بنزین حرف زدمان تمام شد

آرامش نسبی برگشت

آمدیم

نماز خواندیم

ساز زد و من دو تا تصنیف چه چه زدم

توی تخت کلی حرفهای زبانشناسانه زدیم

طبیعیون

قراردادیون

فرمالستها

نقشگراها

صورتگراها

یاکوبسن 

اخوان ثالث

و ......

اون کتابی هم که آورده بود مثل شهرزاد برایم بخواند ،نخواند 

و گرفت خوابید

الان دارد خرپف میکند.

من دارم فکر میکنم

الهی برای موهای زیر بغلش بمیرم وقتی ساعدش را میگذارد ر

وی پیشانی و به لوستر من ساخته ی اتاق نگاه میکند و بعد یک عالمه سکوت میگوید

متین 

قشنگ شده ها.

  • . خزعبلات .

بیا ضامن شو تا رشت نرم و برگردم

  • . خزعبلات .

از ۲۹ تیر که روزانه ۸ تا ۱۶ پای نت میشینم و یه کله نت برمیدارم خیلی چیزا دستم اومده.اینکه یه سری از ما قوانین رو در حد تجربیات خودمون میدونیم،اینکه یه سری قوانین رو اندازه ی نوشته ای رو تکه کاغذ میدونیم،و در نهایت امروز که قوانین در حد فقط حفظ کنید بره و بدرد هیچ چیزی نمیخوره .

دهنمون صاف شد از این همه هماهنگی و یکدلی

  • . خزعبلات .

امروز کتاب "سوگ مادر" رو شروع کردم. صبح توی سرویس، شب توی مهمونی خونه علی و بعد الان قبل از خواب. متین عالیه. برام کلی ادا در میاره تا بخندم، اما به قول خودش من عرضه خندوندنشو ندارم. خب هر که را بهر کاری ساختن. بهش گفتم انقدر ادا در نیار که بعدا من باید عذابشو بکشم. گفت چرا که یه جمله از سوگ مادر رو براش خوندم و جفتمون داغون شدیم و چشامون رفت. به قول متین، بزرگترین درد همین بودنه و بدتر اینه که رهایی یکی از این درد، مضاعف کردن درد دیگریه. آخه مثل گیاه عشقه بهم پیچیدیم و در هم تنیده ایم.

دوستت دارم متین

بمونی برام تا کنارت پیر بشم

  • . خزعبلات .


دیشب برای اولین بار شام درست کردم. متین روی مبل با تبلت ور میرفت و منم مشغول آشپزی. چیز بدی نشد. اگه تونستم عکسشو میذارم. دلم میخواد اندازه یه خط هم شده وقت کنم توی وبلاگ بنویسم. دیشب زود خوابیدیم. پنج و نیم صبح بیدار شدم و رفتم دو تا میوه خوردم و آبم روش و دوباره خوابیدم. متین هم مشغول کلاس هاست و منم امشب میخوام برم سراغ کارهای پروانه نظام مهندسی و احتمالا سینما برای فیلم "ایستاده در غبار".

  • . خزعبلات .


از شرکت برات می نویسم
آخر از دست هم دیوونه میشیم. تا کنار همیم اون جوری داستان داریم، دور هم هستیم اینجور.
فقط خودمو سرگرم کار کردم که زمن بگذره و زودی بیام پیشت.
آی بدونی صبح با چه بدبختی و حس فلاکتی بیدار شدم.
منتظرم صد میلیون گیرمون بیاد، بشینم خونه و بیکاری طی کنیم. تا اون روز!

  • . خزعبلات .

عشق را باید به اندازه لیاقتش صرفش کرد.

  • . خزعبلات .

بد زنگ زد که متین یه رستوران خوب تو رشت بگو ،منم فک کردم دوستاش رشت هستند و ....

که گفت رفتیم ماهور.

وااااای.

منظریه تا خونه ما نهایتش دو کیلومتر راهه.

مست شدم.

واااای خدا.

نشستم کلی گریه.

آها.اینم بگم که من سی دی  امیر بی گزند و ماه و ماهی و دخت پریوار و با هم خریدم.با اختلاف فاحش دخت پریوار کلا پلی اور اند اور میشه.امروز زدم کانال چاووشی و ....

  • . خزعبلات .

بلاخره لادن باهاش حرف زد و بعد یه کش و قوس فلان ،من تونستم کاری کنم که آقا صداشو بشنوه و بفهمه لادن از بس هول کرده،خودش نمیدونه داره چه میکنه.

اصول بیمه و ریسک بیمه تموم شد‌.با این مشنگ دوتا درس دیگه هم داریم که ببینیم چه میشه.

نرفتم سالمندان چون دلبر جان ماشین و برده.صبح رفته بود نظام دنبال کاراش و گویا نصفه مونده و خودشو ۱۱ رسونده آریا‌.

من هم از ۸:۳۰ پای لپتاپ بودم و الان سر بلند کردم دیدم ۳:۵۶ شده و نهار و چای و هیچی.

صبحونه با وحید شیر گرم و کرن فلکس خوردیم و صد عجب که تا الان نگهم داشته.

فردا شام خونه آرمین مهمونیم و همت زنگید که امروز دیر میرسه و بس ضجه زدم دوباره پیامید که عین گذشته میاد و از انتظار خبری نیست.

حالا کلی برنامه داریم که باید امشب بشینیم پاش.

حرکت بعدی من پیگیری چک و ضامن و ... است.الان که این پست تموم شه میرم یه شربت توت میزنم و آبی به سر و صورت.بعد میشینم پای سایتش تا ببینم چه گل بگیرم سرمو.

همه چی خوب و آرومه.

همت بیاد.

همین

  • . خزعبلات .

کلاس آنلاینم امروز از ۸:۳۰ تا ۱۶ شروع شد.

ما عینهو وزغ نشستیم زل زدیم به استاد ،داره یادمون میده چیکار کنیم.

خیلی شغل جدید خوبه.

وحیدم رفت تهران.از سمنان تا شریف آباد دوستت دارم عزیزم.

  • . خزعبلات .

سرویس.جلیل تویی؟

  • . خزعبلات .

بلاخره شغل سومم معلوم شد

match maker

این چند روز از بس دختر معرفی کردم به دوستان خودم الان هاج و واج موندم کی مال کی شده؟

همش نگرانم عکس زن یکی رو واسه یکی دیگه نفرستم.

همه میگن شوهر کمه.

ولی به نظرم ازدواج کمه و چون دختر بیشتر آسیب میبینه یهو فک میکنه شوهر کمه در حالیگه دور و بر من پره از پسرای مجرد.

حالا آمار و ارقام به کنار

خدا کنه عروسی بیفتیم

ایشالاااا

  • . خزعبلات .

امروز پته تمام شد.از مهر ۸۷ شروع کرده بودمش.

وحید که آمد رفتیم عکس گرفتیم،این ملک تجاری به مساحت ۷۰ متر اجاره داده میشود.

پول پیش را ریختم.و از زمان افتتاحیه ، اجاره ی ماهانه را هم میدهم.

رفتیم هایپر.یه جای خیلی تمیز و دوست داشتنی.خییییلی.مثل نجم خاورمیانه.البته پوشاک و ظروف و ... نداشت ولی در کل خیلی ماه بود.مخصوصا بخش میوه و سبزیجات.

الان چشام داره میره.

فردا باید برم سالمندان.

خیلی وقته خبرشون رو ندارم.



وحید دوستتت دارم

  • . خزعبلات .

رفته بودیم نمیدونم کجاها

اخیرا همش ما را یک جاهایی میبرد که اسمشان سخت است

لاسِم

بعد شب کمپ زدیم و چهارصبح با سر و صدای دوتا ماشین پر از بچه ی قد و نیم قد بیدار شدیم

من چهارتا جک وجانور دارم ،نصف گردشها رو به خاطرشان کنسل میکنم،زنه نوزاد یک ماهه را برداشته از اصفهان آورده فیروز کوه.

برگشتیم

خیلی همه چیز عالی

فقط نمیدونم چرا هربار من کلی ظرف و لباس شستنی دارم.

القصه امشب ترکیه کودتا شد.روژین اولین پیام رو به شهلا داد و من پی گرفتم.

اردوغان هلاک شه ایشالا


  • . خزعبلات .

کلا دوست ندارم برای من کسی به زحمت بیفتد.

دو بار خیلی نافرم از بودنم خجالت کشیدم.

من و بابا هر دو دانشجوی تهران بودیم،هر هفته رفت آمد میکردیم.همیشه من با تاکسی میرفتم،یعنی بابا مرا میبرد ایستگاه تاکسی و شب با تاکسی بر میگشتم.حدود صد تومن همین رفت و برگشت.بعد خودش با اتوبوس میرفت.همیشه میگفت من قدم بلند است و در اتوبوس راحت ترم ولی من هیچوقت باور نکردم.آرزو میکردم کاش نبودم.

امروز وحید اضافه کار مونده بود تا ۸ وقتی اومد در بدر دنبال مچ بند بود.تمام روز با موس کار کرده بود و دستش را میمالید بهم تا دردش آرام بگیرد.دلم میخواست جووووون بدم و اون صحنه رو نبینم.

  • . خزعبلات .

منتظرم

اول از همه وحید ساعت ۸ یا شایدم ۹ بیاید خانه

منتظرم 

فردا سرعنان را بدهیم دست بدمست ما را بردارد ببرد از همانجاها که من نمیدونم چه جوری پیدا میکند

منتظرم

تند تند پته را تمام کنم

منتظرم 

از شنبه بروم سراغ تزم


اینها به کنار دوتا مهمانی در پیش است

عمو محمد خبر داده بیاید، و مهندس گرزین.

همه ی این اتفاقات کافیه تا بشینم یه برنامه بریزم

  • . خزعبلات .

تخت،خیلی زیاد در معرض کولر است.پاهام یخ کرده.میچسبانم به ساقت.چقدر خوب است که تمام بلندای من تا نصف ساق تو بیشتر نیست.صدای اذان بلند میشود.عطر بدنت میپیچد،همه جا را پر میکند،به خصوص ریه هام و دو چشمم.عین یابوها گریه ام میگیرد.سفت بغلت میکنم.

خدا به حق این اذان تو را در پناه خودش بگیرد.

دیشب یک حرفی بهت زدم،انگار استخوان توی گلو را درآورده باشم،از دیشب خیالم راحت شده.

اگر روزی بدانم که دیگر ،بازگشتی برایت نیست، یعنی زبانم لال اونجوری شدی که نفس نمیکشی،

اول از در میروم بیرون،دکمه ی آسانسور که معمولا روی پی است را فشار میدهم ،بعد میروم بالا.در پشت بام را باز میکنم.میروم به پهلو مینشینم همانجا که آن شب با بچه ها تلسکوپ را برداشتیم توی خانه ی مردم را نگاه کردیم.بعد خودم را ول میکنم توی پارکینگ.

وحید.

حالم خیلی بهتر است‌.

مرگ من خیلی زود دوباره ما را وصل ِ هم میکند.

البته تو اینقد بیشوووووری که بعد من زن میگیری،فقط لطفا یه خوشکل و با کمالاتش و بگیر که اون دنیا کونم نسوزه.

  • . خزعبلات .

همایون شجریان نامه ای نوشته اند که حال استاد شکر خدا خوب است و ایشان تفعلی !!!!! زده اند به حافظ و چنین و چنان.

دیشب و امروز کتاب یا بهتر بگویم نمایش نامه مجلس قربانی سِنِمّار بیضایی را میخواندم،

چند غلط فاحش املایی داشت.

این ویراستارها چه غلطی میکنند آقا

یادم آمد

جذر !!!!! و مد بود

  • . خزعبلات .

از سر کار برات می نویسم. در اوج خوبی و خوشی و خوشبختی هستم با تو. فقط زمان کم میارم. هر چی تلاش میکنم برات همیشه یه چیزی کمه. شاید بگی من سخت پسندم، ولی آخه با این همه خوبی هات مگه میشه سخت پسند نشد؟

دوستت دارم متین بانو

تا ابد بمانی برایم تا من دورت بگردم

  • . خزعبلات .

امروز بعد دکتر، وحید رفت خونه ی هیژ تا پرنده ها رو بگیره.تموم مدت هی میگفتم یازده تا بچه ،یازده تا جوجو.

اومدند.

سفیدم نبود.

یادم نبود زردک خورده تش.

( زبانشناسی خوربن فعلی  + گذشته ساز د+ ه صفت مفعولی ساز+ ت آوای میانجی+ ضمیر مفعولی جمله) 

  • . خزعبلات .

قبول شدم.با شیب ملایم از هفته دیگه کلاسا شروع میشه.خوشحالم

  • . خزعبلات .

فردا مصاحبه است 

و من خیلی لفظ قلمانه نشستم تمام سوالات احتمالی و نا احتمالی را از خودم پرسیدم و بعد

خیلی لفظ قلمانه نشستم تمام پاسخهای احتمالی و نا احتمالی را به خودم جوابیدم

و آنگاه که به خودم آمدم دیدم ساعت ۳ شده و ۴ وحید باید مرا ببرد ترمینال.

گلو درد دارم.

در راستای علاقه به جوش،امروز تاول سفید روی لوزه را با موچین خراش دادم.وحید عین جن بو داده ظاهر شد و گفت خیلی کثافتی، بعد رفتم خلال دندان و گوش پاک کن آوردم ، خراشش دادم، خون آمد، بعد با گوش پاک کن فشار داد، کل دهنم طعم چرک سگ مرده گرفت و سر دو ساعت نشده باز همان تاول سفید با همان چرک سگ مرده  روی لوزه داشت پوزخند تهوع آوری نصیب چهره ی در حال آآآآآآآآآآععععععع گفتن من حواله میکرد.

حالا این چرندیات به کنار

فردا بروم تهران

اول چهار راه کالج مصاحبه دارم.دوقدم پایین تر از مراسم وداع با کیارستمی.خیلی شلوغ خواهد شد.

بعدش بروم لاله.دانشگاه.بدهی ۹۵۰۰ را زده اند ۱۰۸۰۰ ،من مانده ام این دانشگاه آزاد با این اندازه حرام خوری چرا خناق نمیگرد،سقف امورمالی اش آوار نمیشود روی  آدمهاش؟

تا ۴ راهی نمانده.

خوابیدن یا نخوابیدن؟

مسئله این است

  • . خزعبلات .

مهتاب نصیرپور ، نویسنده ی نمایشی که نمیتوانست نقش اولش را تصویر کند، از قطامه سرپوش سفید را میگیرد و روی صندلی وسط صحنه مینشیند و 

آآآآآه

با من چه کردید

برای بالا بردنم مرا کشتید و از یادها بردید


بعد بلند میشود تا ابن ملجم (امیر جعفری )در نور صحنه آشکار باشد و علی برای همیشه ی تاریخ در سایه.


به ضرس قاطع بینظیرترین نمایشی بود که دیدم.حتی بهتر از شیر در زمستان آنتونی هاروی که سالها بی بدیل وسط وجودم نشسته بود و دیگر نیست.

  • . خزعبلات .

به نام خدا

با تب و لرز و دریوزگی

با اومدن همت خون تازه ای در رگهای خونه ی ما جاری شد.،،( نکته زبانشناسی: خونه = خون+ ه) البته در حد خیال خام و اینا

به زور بیدار موندیم تا غذایی که بابا با مشقت تهیه کرده بود و میل کنیم،مهسا و عظیم هم به بدبختی تا ۱:۳۰ اینجا بودند 

تا اینکه با رفتنشون من بودم و جوجه خروس ،فردی و موش ملوس

لرزه های اولیه

تب

و 

حالا که صبح عید است همه لالا هستند و صبحانه خوردم و رفتم سراغ وحید که رو تخت دختری های من لمیده

مثل همیشه با دست راست زد رو گودی شونه چپش که بیا لالا 

اما هم تن من داغتر از اینحرفها بود

هم دلم نیومد بعد نه ساعت رانندگی خواب صبحش و خراب کنم.


  • . خزعبلات .

احساس فوقولاده ی آمدن همت

اونهم ساعتها زودتر از موعد مقرر

اونهم با کلی چیز میز جدید و خواستنی

حقیقتا میتونه باعث یه بیخوابی و تهوع و دلشوره ی افتضاح شه.


خدایا

چرا هورمونام چپکی کار میکنن

الان باید خوشحال باشم

از استرس و تهوع میخوام روزه خور شم.



اینو بنویسم که سالها بعد یادم باشه برگشتم به سپید گفتم،عزیزم،من واسه خودت میگم که زندگیت مثل مامان و خالت نشه.چه قدرتیه که خدا بهم داده بزنم طرف و آش و لاش کنم،خودمم نمیدونم.الان درحالیکه راضی ام،از اون روی سگی خودم خیلی حساب میبرم.

  • . خزعبلات .

شب وداع بود

داشت میرفت پیونگ یانگ

بابا رفت تورنگ طلایی

پلا کباب بلامیسر مسحور کننده خرید

بدون اشپل

چون امیر از اشپل بیزار است

چون خرفت یک گیاه خوار است و میخواهد وگان شود

مامان برایش متنجان پزید

هیچی 

ترکاندیم دل و روده و معده را

عظیم تشک مواج خرید برای مامانی

خدایا

دوتا آپشن داری

یا مامانی را بکش

یا خوبش کن


سلام علی اجمعین

  • . خزعبلات .

امشب بعد افطار حسین زنگ زد بریم شهمیرزاد. بعدش که با امیر اومد، گفت میریم خونه جواد. تا سوار ماشین شدم، موبایل امیر زنگ خورد. با تعجب گفت متینه و گوشی رو داد به من که من جواب بدم. گفتم با خودت کار داره. میدونستم راجع به چی میخواد باهاش حرف بزنه. بعد که مکالمه تموم شد، حرف متین شد و کاری که میخواد بکنه. بعد متفق القول هم حسین و هم امیر گفتن که متین خیلی خوب حرف میزنه و کلی از محاسن رفتاریش گفتن. بعدش به خودم بالیدم. خدا رو شکر کردم که انقدر همسرم تونسته روی دوستام و البته خیلی های دیگه تاثیر بزاره و من بسیار و بسیارها بار این بازخوردها رو دریافت کردم. واقعا آدم انرژی میگیره و دچار شادمانی و خوشحالی شدید میشه. متین خانوم رسما از همین جا راضیم ازت. همینه که حافظ میگه آدم باید گلبانگ سربلندی سر بده. خیلی حالم خوبه. شکــــــــــــــــــــــــرت اوس کریم.

  • . خزعبلات .

خوب

به حول قوه ی الهی ، خواب موش پخته مون هم تعبیر شد و حالا بیا ببین چه به پا شده.

پناه به خدا.


  • . خزعبلات .

دیگه داره خیلی غیرقابل تحمل میشه. زندگی خصوصی تک نفره من برگشته به دوران تنهایی طولانی گذشته. افکار دردآور منفی، بی حوصلگی محض و منفی بافی شدید اوج گرفته. تا وقتی متین بود، هیچ کدوم از این شرایط وجود نداشت، حتی ذره ای. جالب تر از همه اینه که حتی دست و دلم نمیره برم پیش دوستان. یه جوش گنده گنده پشتم در اومده. فکر میکنم داره آماده میشه برای روز سه شنبه که دارم میرم پیش متین. با اینکه از جوش ترکوندن بیزارم و خیلی درد داره، ولی دلم میخواد زودتر برم تا متین بزنه اونو بترکونه.
متین خونه نیست، موبایل جواب میده، احتمالا بیرونه، حتی به مهسا هم زنگ زدم و اونم گوشی رو برنداشت. دارم فقط مستندهایی که دانلود کردم رو می بینم. هر چی زمان میگذره، حوصله این مستندها رو هم ندارم. جدیدا حوصله کار رو هم ندارم. خونه که میرسم کسی نیست که کیفمو بگیره و بهم خسته نباشید بگه. بهم بگه برو روی مبل دراز بکش، جورابای بوگندومو در بیاره و پشتی بذاره زیر پام و بعد بیاد و کنارم باشه و از دوریم برام حرف بزنه. ساعت 12 شب شد و هنوز از متین خبری نیست. از یه بابت خوشحالم که رفته بیرون و حال و هواش عوض شده. 
حال مامانی و عملش موفقیت آمیز یوده، اما حال مامان متین میزون نیست. اتفاقاتی هم که افتاده توی رشت، حال متین رو بد کرده و در کنار دوری، داره خیلی رنجش میده. دارم لحظه شماری میکنم که سه شنبه برسه و برم پیشش.
اینجا اومدم تا مثل یه معبد، شمعی براش روشن کنم و بگم بی نهایت دوسش دارم و دلم میخواد تا سالهای سال کنارش زندگی کنم و با او پیر بشم و انشاالله با او بمیرم. چنین باد!
  • . خزعبلات .

شاید جمله بالا خیلی پوپولیستی و کلیشه ای به نظر بیاد. اما در واقعیت و حقیقیت و عینیت همینیه که هست. جالب تر از همه هم اینه که تاریخچه این موضوع هم به زمان پیدایش انسان برمیگرده، اون موقعه که بابا آدم دست مامان حوا رو گرفته بود و تو باغ بهشت قدم میزد و یهویی شیطون گولشون زد و باقی ماجرا. باز توی کتب عهد عتیق و عهد جدید نوشته که وسوسه مامان حوا بوده که کار دست بابامون داد و الانم داریم تاوان اون وسوسه مامانو میدیم.
زن موجودیه به غایت پیچیده و به شدت غیرخطی و در زبان علم امروزی به شدت آشوبناک و غیرقابل پیش بینی. من حس میکنم این تفاوت اساسی میان زن و مرد از وجود یه چیزی توی زنها ناشی میشه که توی ما مردهای گاگول وجود نداره. بله ما مردهای گاگول. چون که میلیون ها سال گذشته و هیچ مردی نتونسته بفهمه که اون ماده مرموز که فقط مال زنهاست کجای زنهاست و چه میکنه. اصلا ماده هست یا انرژی یا ذهنیت و ریشه اش به کجا برمیگرده. شاید از وراثته. اما اگه از وراثت هم باشه باید از یه ننه بزرگ دیگه به مامان حوا میرسید که چنین چیزی ممکن نیست. شاید بایاس اولیه خدا از مامان حوا اینجوری بوده که الان اینجوری شده. شاید اگه خدا یه کم اون ولوم تنظیم بایاس اولیه رو دست میزد، الان قضیه جور دیگه ای بود. اما جالب تر از همه اونه که خدا ولوم نادونی و خریت و کلی نگری ما مردها رو گذاشته بود روی حد آخرش. 
اما دلیل چی بود از نوشتن این متن:
چند روز قبل رفتن متین به رشت نشسته بودیم و با هم کارتون عصر یخبندان رو می دیدیم. سه قسمتش رو دیدیم. اون جونوری که همیشه دنبال بلوطش بود، میتونه تفسیر خوبی از حرف من ارائه بده. زن ها اگه همه بلوط های دنیا رو داشته باشن، باز بلوطی که مال اونا نیست، چشمشون رو میگیره و برای رسیدن به اون بلوط همه کار میکنن. حال بلوط ها رو تعبیر کنیم به ویژگی های یک مرد. اگه یک مرد تموم ویژگی های خوب و پرفکت رو داشته باشه، اما اون چیزی که توی ذهن زن باشه و اولویت دسته چندم زن هم باشه، باز زن حس میکنه یه چیزی توی زندگیش کمه و همین جاست که اون ماده مرموز توی بدن زن که احتمالا توی فکر زن جادو کرده، شروع میکنه به وسوسه که چرا و چرا و چرا...
دوری متین هم برای من سخته و هم برای او. اون که جدا میشه دیوونه میشه و از فرط دوری شروع میکنه به بهونه گیری. بهونه هایی که مثل ویروس هستند. تا کنار هم هستیم اون ویروس ها مردن اما تا از هم دور میشیم اون ویروس های کشنده زنده میشن و میشن بلای جون زندگیمون. منم که حال و روز خوشی ندارم و حوصله ام سر میره و دستم به کاری نمیره و روزه هم پــــــــــــــــــــــــــــــــــدر منو به این شدت درآورده و گرما هم بیداد میکنه توی این برهوت، دیگه هیچ حالی نمیذاره برای کوچکترین جنبشی. با اینکه دو روز تعطیل دارم و متین نیست و می تونم به کلی کارهای عقب مونده برسم، باز دست و دلم نمیره. آخه تا وقتی هست کنارم همه کار میتونم بکنم. حالا این شرایط رو فکر کن و حال بد متین و حال تخمی تخیلی من هم از این طرف، ضرب کن تو هم ببین چه گندی ازش درمیاد. سردرد گهی دارم و حوصله خودمو ندارم. 
غرض از نوشتن این بود که همیشه پای یک زن در میان است و همیشه پای اون ماده بی پدر مادر. لعنت بر شر وسواس الخناس. بشمار

پ.ن:
این شعر مصداق زندگی ماست:

چو بیایی کشدم وصل، چو نیایی کشدم هجر
باید از عشق تو مردن، چه بیایی چه نیایی

زندگیمون آدمیزادی نیست. من موندم این وابستگی دوطرفه و خصوصا وابستگی کشنده متین از کجا اومده که بدون من هیچ کاری نمیکنه. با اینکه یه ایل و طایفه رو رهبری میکنه و همه ازش خط میخونن و مال همه رو کشیده. از دایی و خاله هاش گرفته و مامانی تا دخترخاله ها و برو تا بابا و مامانش. شاید هم یه ماده کشف نشده ای تو من هست که مثل مهره مار میمونه که در کنار هم قرار گرفتن با اون ماده زنونه متین، آتش به خرمنمون زده و کلا در تابستون و زمستون، در حرارت اون میسوزیم. خیلی خوشحال کنندست که انقدر با هم خوبیم، ولی واقعا عمرمون رو داره کم میکنه.
  • . خزعبلات .

شاید نتونستم بهت بگم

شاید وقت نشد

خودت میدونی

مریضی مامانی و اوضاع شلغم ترشی خونه ی ما و 

هزار و یک دلتنگی نبودن

باعث شد نتونم بگم


ولی حالا میگم



تو یه حیوونی

خیلی خر مذهبانه خوابیدی

  • . خزعبلات .

داستان از اجماع اضداد تو غزل حافظ شروع میشه

یه کله سوقش میدم به نامدگان و رفتگان

میره سمت آقا مازیار

بعد آقا رضا کاستاندا

بعد رابعه

بعد شیخ بهایی و


یهو میدان مشتاق کرمان و داستان سیم مشتاق سه تار و سنگسار مشتاق و نعمت اللهی ها


بعد کف میکنیم دوتایی از بس برای هم حرف داریم


شکر که بابای من این مدلی است

شکر که خیلی چیز میز بلده

خوشحالم بابت داشتن پدری که تاریخچه ی خیلی چیزها را بیشتر از من میدونه

  • . خزعبلات .

ای فلان فلان شده ی روزگار چونی بی من؟

  • . خزعبلات .

پیرو آرزوی شب قدر مبنی بر تمدید نمایش مجلس ضربت خوردن و نکته بینی مهشید عزیز که اظهار کردند دست رحمانیان بوقههههه

الساعه نمایش تمدید شد.

کف بزنید پلیز.

ممنون

بلیط واسه جمعه ۱۸ تیر خریداری شد و به امید خدا عازمیم.ممنون ملمان.ممنون ملمان

  • . خزعبلات .

وقتی تا صبح یه نفر و میبینی که روده ش از وسط شکمش زده بیرون و پی پی هاش میریزه تو بگ، اونوقت میفهمی که مقعد چه نعمتیه.

خدایا ببخش که قدرش رو نمیدونیم

  • . خزعبلات .

این پسترو از بیمارستان میذارم

از سرپرستار یوزر پس طبقه رو گرفتم

خوبم

مامانی هم خوبه

سحر آلو مسما و چایی رشتی 

چت

دایی کوچیکه

سوند

همه چی عالیه


وحید دلتنگتم

دوستت دارم

مواظب خودت و خونه و بچه ها و سگ باش.

میبوسمت از ۵۹۰ کیلومتری

  • . خزعبلات .

فرضیه اول

از بس احمقیم ،فکر میکنیم سقف خوشبختی دقیقا همین جاست که ایستادیم

فرضیه دوم

سقف خوشبختی دقیقا همینجاست که ایستادیم




آسیب شناسی 

با حذف عبارت   از بس احمقیم     ،به نظرم فرضیه ی اول صحیح است.


هرکدام از ما فکر میکنیم سقف خوشبختی دقیقا جاییست که ایستاده ایم و متعاقبا این نوع تفکر احساس رضایت درونی را همراه دارد و در نهایت سقف خوشبختی ما همانجا تعریف و تثبیت میشود.


این اصلا احمقانه نیست،راهکاری شناختی است که انسان را مجاب میکند ادامه بدهد.

  • . خزعبلات .

کاش اسم این آلبوم سامتینگ الس بود

از لحاظ سلیقه ی اینجانب ترک آخر،کم حجم ترین و تک لایه ای ترین اثر آلبوم است

و مثل همیشه ترک شعر ابتهاج مخلص کلام است و والسلام

  • . خزعبلات .

خیلی خیلی از خدا میخوام تماشای مجلس ضربت زدن رو نصیبم کنه.

خودش به بیضایی بگه تمدید شه تا از رشت بیام و .....


یا سریع الاجابه

  • . خزعبلات .

دخترم دنیا اومد

خوشحالم که هست

  • . خزعبلات .

مارشال ،خیلی دوستانه اگر بخواهیم بگویم، خر است.

این جمله توهین نیست.

این جمله در سمانتیک ، ( معنی شناسی زبانی) یک گزاره ی صادق است.



حالا بگذریم که چه جور یه تنه رید به مهمونی و ....


داستان اول:

سوسک رفت ماست بخورد،لا به لای شوید و نعناع غرق شده بود.اولین سوسک مغروق ،نه نه مستغرق را دیدم.


داستان دوم:

این روزها برای از دست دادن وحید همش گریانم.بعد مرگهای عجیب غریب اطرافم ،آرزو میکنم که دوتایی خیلی شیک بمیریم.


داستان سوم: 

مارشال دارا و زنش شام اینجا بودند و حقیقتا خوش گذشت.


داستان چهارم:

باید یک رابطه ی منطقی بین نداشته ها و به دست آمده های زندگیم وجود داشته باشه.چون همه چی خیلی عجیب غریب داره به حقیقت میپیونده


داستان پنجم:

فردا نمیرم دانشگاه.


داستان ششم:

درباره ی لاحول ولا قوت الا بالله 


داستان هفتم:

که تازه اصل ماجراست.من تازه با هایپر رئال آشنا شدم.سبک عجیب و اگزجوره ی نقاشی .عجیب غریب تر از این ندیده بودم

http://www.google.com/search?q=%D8%B3%D8%A8%DA%A9+%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%BE%D8%B1%D8%B1%D8%A6%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85&prmd=ivsn&tbm=isch&tbo=u&source=univ&fir=Z5BDPRVWqwqb8M%253A%252Cwwr-YgK3Vzlp5M%252C_%253B_URmPpFmnVOWTM%253A%252C5jnDVQ_9NxsciM%252C_%253BeiQymLRhJcDYHM%253A%252C5jnDVQ_9NxsciM%252C_%253BJ4i64oTxzLzUJM%253A%252Ckt5WLsYXpVumvM%252C_%253BFGhXeG6QZ2xL7M%253A%252CPDFJwmwlN-EvNM%252C_%253BnbMrbktaxDE4tM%253A%252CMgSkT7p_Nn0bSM%252C_%253BKOWq_x4yr-4yxM%253A%252CDCVv5T7FH8VDwM%252C_%253B80TT3genZvVAyM%253A%252Ckt5WLsYXpVumvM%252C_%253BFRyejrQ3jCmyjM%253A%252CjVBTkFuvG7yf0M%252C_%253BwC-Qhzw5jwjimM%253A%252Ch7fyUCjvFW5JZM%252C_&usg=__BemAr-awKNDUCURPgeksraCgO0I%3D&sa=X&ved=0ahUKEwiJ7d-Yr7rNAhUiEJoKHSFfAyYQsAQIKA&biw=601&bih=962#imgrc=skkAcC-5jt4SXM%3A

http://www.google.com/search?q=%D8%B3%D8%A8%DA%A9+%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%BE%D8%B1%D8%B1%D8%A6%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85&prmd=ivsn&tbm=isch&tbo=u&source=univ&fir=Z5BDPRVWqwqb8M%253A%252Cwwr-YgK3Vzlp5M%252C_%253B_URmPpFmnVOWTM%253A%252C5jnDVQ_9NxsciM%252C_%253BeiQymLRhJcDYHM%253A%252C5jnDVQ_9NxsciM%252C_%253BJ4i64oTxzLzUJM%253A%252Ckt5WLsYXpVumvM%252C_%253BFGhXeG6QZ2xL7M%253A%252CPDFJwmwlN-EvNM%252C_%253BnbMrbktaxDE4tM%253A%252CMgSkT7p_Nn0bSM%252C_%253BKOWq_x4yr-4yxM%253A%252CDCVv5T7FH8VDwM%252C_%253B80TT3genZvVAyM%253A%252Ckt5WLsYXpVumvM%252C_%253BFRyejrQ3jCmyjM%253A%252CjVBTkFuvG7yf0M%252C_%253BwC-Qhzw5jwjimM%253A%252Ch7fyUCjvFW5JZM%252C_&usg=__BemAr-awKNDUCURPgeksraCgO0I%3D&sa=X&ved=0ahUKEwiJ7d-Yr7rNAhUiEJoKHSFfAyYQsAQIKA&biw=601&bih=962#imgdii=-pUMPHp8HMKRFM%3A%3BuiioWCMUHYAt5M%3A%3BuiioWCMUHYAt5M%3A&imgrc=uiioWCMUHYAt5M%3A

  • . خزعبلات .

من همیشه دوستش داشتم

خلیت خاصی در کارهایش بود و چون از همان بزن در رو ها دارم خیلی حال میکنم باهاش

ایندفعه کاندید شود

باز رای میدهم که بیاید گوه بزند به تمام تپه های نریده اش تا به امید حق کار خودش و ما یکسره شود

ولی کل ماجرا این نیست

داستان از آن حرکت بولدزری خرکی هاییست که من و محمود به اشتراک داریم

عین سفرهای استانی اش

من هم دوره ی مهمانی راه انداختم

با غذاهای رشتی ( اناربیج و ماهی فیفیج ) برای اکابر و کباب چینی و سالاد لبنانی و از این جینگولک دسر،پیش غذاها برای جوانتر ها.

ماهی را مزه دار کردم و اناربیجم ۱۰۰٪ آماده س.

گوشت شامی رشتی را ریش ریش کردم و منتظرم برم با حبوبات مخلوط کرده و سرخش کنم

سالاد و مسقطی و ماست پرورده و ... هم امروز با وحید سلفون پیچ کردیم و بایگانی

الان هم گلاب به روی همگی

آمده ام روی همان صندلی سفید سرامیکی دوست داشتنی نشسته ام و دو دو تا چهار تا میکنم که فردا کی بروم دانشگاه کی برگردم و خرید مابقی محصولات چه؟


نخ دندان هم همزمان میکشم.


امشب خیلی خانم شده بودم و علی رغم میل باطنی برای وحید که داشت یورو نگاه میکرد تخمه بو دادم و نشستیم و حالش را بردیم


رفت خوابید


من ماندم و باقی پته


  • . خزعبلات .

اوایل مهر ۸۷ بود ارشد قبول شدم و رفغتم تهران

اون موقع هم تلویزیون نداشتم، مثل الان که ندارم

یه اکس ویژن خریدم و تنظیمش کردم شبکه چهار

مزیت چهار اینه که یه رادیویه که تصویری شده

عملا بعد یه مدت چشمم دنبال یه سرگرمی بود

اولین بار که رفتم رشت

پته های مامان و برداشتم

سال ۶۴ وقتی حامله بود منو و کرمان زندگی میکرد واسه ماههای آخر شروع میکنه به پته دوزی

یه مقدار نخ و یه پته چهارگوشه متقارن برمیدارم و.....

هنوز که هنوزه درگیرشم

امشب احساس کردم گردنم قیژ قیژ میکنه

تمام مدت تهران انیس و مونسم بود

مدتی که رشت بودم چون هوا شرجیه و پته پشمی،کلا گذاشتمش کنار

الان دس به سوزن شدم

قابش رو خیلی وقته خریدیم

و وحید نصبش کرده 

تا پایان ماه رمضون تموم میشه

با احتساب سفری که در پیش دارم

تاخیر دوباره داره میاد سراغم

  • . خزعبلات .

با پاره شدن بخشی از روده،پی پی مامانی از واژنش میاد بیرون.

خدا رو هزار مرتبه شکر حاجی بابا به دیار باقی شتافته وگرنه....

خخخخخخخ

خیلی مریضی فتیشیه.

  • . خزعبلات .

چرا بیدار شدم؟

فقط یادمه آخرین تصوسری که ازش دیدم داشت زور میزد که تو شرایط نامتعادل پاشو فرو کنه تو لنگه ی شلوار جینش.بعد درباره یادداشت پشت ر یه چیزی گفت که یادم نیست و بعد مراسم خدافزی و من ۱۰ بیدار شدم 

درحالیکه هر روز تا ۲ میخوابم 

در حالیکه ۶ صبح خوابم برد

دمر افتادم و دارم تماشا میکنم که نره خرهای هم دوره ی من چقد سخیف و زن بازانه زندگی میکندد

چقد محتاج و بی بنیه طلب میکنند

اینها واقعا مَردَند؟

حالا جاش نیست بگم


یه مرد تو دنیا هست

  • . خزعبلات .

سوسک بزرگ قهوه ای رو همت با دست گرفت

خونه ی جواد خوش گذشت

سوغات گرفتم

بچه مون پرید

کلی فیلم دیدیم    رخ دیوانه و خدافزی طولانی

پته دوزی ادامه داره

روحانی شعار    به آمریکا اعتماد نکن رو یادش رفت و انتخابات سال بعد رو از دست داد

هر شب تا طلوع بیدارم

و مهمتر ازهمه    یه متری پوست مار دراز کشیدم و اولین باره دارم به دقت به فلسهاش نگا میکنم

راه پله گربه داره و معمولا شبها ترجیح میده رو پادری بخوابه

تمام طول روز هم کلید پشت در آویزونه ،چون همش میرم طبقه یک و میام

و شبها غمم میگیره که درو وا کنم و تو تاریکی چک کنم که وحید کلیدو برداشته یا نه.

چون اگه گربه نیاد،حتما جن میاد تو.

امشب اکتشافیدم.

یه کلید زتاپاس رو از تو خونه میندازم تو قفل،اگه چرخید که چه بهتر ،اگه نچرخید اول لامپ دسشویی و آشپزخونه رو روشن میکنم و بعد انتحاری میزنم و شب بند و میبندم

  • . خزعبلات .

ماشین این مدت ماجرای حال بهم زنی بود

بعد داغون شدن سرسیلندر حدود ۱ تومن

جریمه ی ۶۷۰ تومنی و

اکسل عقب و موج گیر عقب و 

بعد سفر کالپوش،شکستن کمکهای چی چی جلو

کلی خرج گذاشت دستمون.

اینو نوشتم یادم باشه که دنده بدم،به قول همت تا صفحه کلاچ و گیربکس قوز نشند.

  • . خزعبلات .

پنجشنبه جمعه بینظیر و بیصدا اومد و رفت.

نون سیر بیمزه ی ستاره شهر،شب نشیینی پارک شقایق،مهمونی خاله شهناز،فوت ناگهانی مادر مریم و تعمیرات سادونلی خونه توسط همت،استرداد ۳۰۰ تومن شهریه ی زبون بسته ی روزبه ، و کلی اتفاقات خیلی خاله زنکی.

امشب همت نشست پای فوتبال،ترکیه باخت و بعدش هم والیبال.من خیلی راحت شدم.

الان هرساعت از شبانه روز جارو دسته بلند میگیرم دستم و نگران خواب مارشال نیستم و هر پنج دیقه یه بار میگم وحید ممنون منو از سرامیک راحت کردی.

امشب هم جارو کشیدم و پشت بندش تی کشیدم و الکل به دست جاهایی که احتمال میدادم گوشی معنون هیژ باشه رو غسل ارتماسی دادم.

البته خودش به معدون علاقمنده ولی ریشه ی معدون ع د ن است و ریشه معنون ع ن ن .

الان کارم تموم شده و گردو میشورم تا فردا رنگینک شیرازی درست کنم.

همت ورقه هامو تصحیح کرد و امشب نمره ها وارد شد.از فردا منتظرر تلفنها و ....بچه ههام.

ما آدمهای معمولی بهونه های معمولی واسه خوشبخی بسه مونه.

همین که همت امروز از حالت سیبیل توده ای درومد خودش به مثابه سعادته.

همینکه من میتونم هرشب ااسپپرسوو بخورم و ممهمتر از همه ظرف نمیشورم خودش اصل شادکامیه.

منتظرم برم رشت.

همینکه منتظظرم برم رشت خوشبختیه.

گور  بابای درس.

همینکه  .....  م تکون نمیخوره واسه درس،اصل خوشبختیه.

  • . خزعبلات .

زور گفتن کاری نداره

ولی اینکه وحید رو بدون زورگویی در عمل انجام شده قرار بدم خیلی سخت و صبوری لازمه

هیژ کاری نکرد

فقط آیفون رو وا کرد و گذاشت رو میز و رفت

و دلهره ی ماشالله وار همت از همون لحظه که فهمید آیفون قطعه شروع شد

و امروز خیلی انتحاری نقل و انتقال تابلو ها و عکسها و لااجرم آیفون سه سوت انجام شد

همت نشست پای بازی آلبانی و فرانسه

منم پته دوزی

با اومدن بسته ی جدید محصولات فرهنگی,درحال چش و چال درآوردن از هنر هستیم

سرزمین بیکران همای و امیر بی گزند شروع خوبیه.

فیلمها و باقی آوازها بمونه واسه بعد.

تو اینستا نادر فلاح و ستودم.

اولین بار تو چند متر مکعب  ،بعدش الماس پدر حلیمه تو اژدها وارد میشود و سرآخر نقش بینظیرش واسه یدی تو چند کیلو خرما.

خداحافظی طولانیو تازه خریدم.

نادر فلاح داره.

نمیدونستم‌.

«علیهذا   آوخ

چه کنم جانم رفت.

چرا شتر مرگ همیشه اینجا خوابیده؟

چرا»



پ.ن. ترانه ی مورد علاقم.

  • . خزعبلات .

بر منکرش لعنت کما کتب من قبلکم

ولی تو این جمله یه جور استدلال منطقی حاکی از اینکه همینی که هست میخوای بخا میخوای نخا موج میزنه.

خیلی هم حال میده زور بگه.

میتونه،میگه.

میتونید،بگید.

  • . خزعبلات .

با دست پایین تنه ش رو هل دادم سمت دیگه

مهم ملحفه م بود ،چون اینجا سرده

بیرحمانه کشیدم از زیرش

فقط مونده بود دستش

از آرنج تا کردمش و تو هوا سرگردون ولش کردم

خب

ماموریت تموم شد.



همین لحظه با زانو اومد تو دنده های چپم.


با چی دارم زندگی میکنم؟ 

  • . خزعبلات .

ملحفه رو انداز من گوله شده زیر باسنش

دستش رو بالش من

ملحفه خودش عین شال گردن دور صورت و گردنش

بالش اضافمون لای پاش

خر خر صداش بلند

قطری خوابیده رو تخت مربع

الان من کجام جا میشه تو این مثلث کوچیک باقیمونده؟

  • . خزعبلات .

همه میدونند خونه ی ما نباید پا برهنه راه برند

یا آب شستشوی دستشون بچکه زمین

یا ظرف

یا میز

یا شیشه ها



من زیادی بشور بشورم


امشب نه واسه بشور بشوری دل خودم بلکه به عشق وحیدم اندازه ۱۲ تا ۴ صبح گردگیری و جاروکشی و واکس زنی و ... داشتم.

رو استیکر نوت واسش نوشتم چسبوندم به در.

لیاقتش خیلی خیلی بیشتر از داشتن یه خونه ی درخشانه.




پ.ن.حالا فردا دعوا شه،فقط بیاین ببینین من چی بارش میکنم.خدا چرا زنها رو دم دمی مزاج و خرفت آفرید؟ همین حالا که عاشقشم،یاد دنده عقب رفتنش میفتم دلم میخواد بزنم تو ملاجش بترکونمش.

  • . خزعبلات .

اسفند نامزدیشون بود

ما رشت بودیم

ندیدیمشون

فقط شنیدیم


صبح فهمیدم شهید شده

تو سوریه

بی سر میارنش خونه.

  • . خزعبلات .

شام سقوط میکنه

پرچم قرمزی بالا میره

از خراسان فتنه وارد میشه





امشب با توپی حرفش بود.دهنم سرویس شد.سرچ کردم.دقیق حدود ۴ بود.بعد نماز صبح.اول خوف کردم.بعد دششوییم گرفت از ترس.الان هم به گوه خوردن افتادم.

نزدیکه

  • . خزعبلات .

از اولش هم من مخلص ایسوس بودم،البته تلفظ صحیحش اَسِس ases

امروز شیرمرد بیشه ی طبقه ی دو ،سادونلی گفت که میخواد واسم گوشی بخره و من از این اَسِس عزیزی که سه ساله دستمه خلاص شم.

گرچه هنوز هزار الله اکبر عین بمب کار میکنه فقط ۷.۳ اینچه و دیگه بعنوان تلفن همراه جواب نمیده و کلا دایورته رو اَسِسِ همت.

ایشالا به همین فرمون بریم میریم که داشته باشیم

zenfone from asus

  • . خزعبلات .

خب اینکه مرد طوفان کند طبیعی ست

امشب هم زارت و زورتی کرد و خوابید

و من خیلی هم ازش متنفرم

و دم افطار گفت متین اگه من بمیرم دلت نمیسوزه؟

و من گفتم حتما موقع شوهر کردنم واسه دفعه بعد ،انتخاب بهتری خواهم داشت.

و کلا الان ریختش رو نمیتونم ببینم و کلا مقصر خودم هستم و او ذاتا مردم آزار نیست ولی من هستم.

این حرفها به کنار

رفته بودیم اژدها وارد میشود.

نادر فلاح خیلی خوب است.

دوست داشتنی و مغرور

خودتان برید ببینید.

  • . خزعبلات .

درویش بوده

مثل باباطاهر

فیلمش را امشب دیدیم

شب اول رمضان

بعد همت خوابید

همیشه همینجوری است

بعد کنسرت ها

بعد فیلمها

بعد ملاقات ها

میگیرد میخوابید

چون ارگاسم میشود

من نشستم نقدها را خواندن

چیزی نبود چنگی به دل بزند

بایست بنویسم

بعدا

  • . خزعبلات .

بینهایت یک جوری ام

امشب داشت پست میگذاشت

اصلاحش کردم

غلط میگفت

من شعرهایش را از خودش بهتر بلدم

سلام

سلام گرم من

به اندام لخت تو

پیشانی

و به خصوص دستهات



پ.ن. جوگیرم الان.نه اسنکه غلط بگه داشت سانسور میکرد.گوشزد کردم.دوباره خوانی کرد

  • . خزعبلات .

عطف به جمله ی بینظیر smell of their necks

تازه بعد ازدواج فهمیدم که غریزه اولین انگیزش جفتگیریه

مثل سگ باشید

بو بکشید

باید آنزیمها و هورمونها جفت و جور باشند

  • . خزعبلات .

هیچی دیگه.

اول بسم الله

سحر نداریم.

روزه ی فردا و سوالات تایپ نشده و خونه سالمندان و هزار و یه کار دیگه

با حرارت زیاد روزای کویر خاک به سر

خدایاااااا

دهنمون سرویسه

یک و نیمه و باید سه و بیس دیقه پاشم چایی بذارم و ....

نیک نیک امشب اومده بود 

کاری ندارم که چقد فوق العاده س

داشتم فک میکردم من چه مادر فوق العاده ای هستم

این جمله آخریه از همت بود که الان داره خر خر میکنه

نمیدونم چرا جدیدا اکسپلوسیو خرپف میکنه

انفجاری

  • . خزعبلات .

بودم بنویسم چقد دلم بچه میخواد،شکر خدا عزیز دل با اون پست خصوصی هرچی زده بودم و پروند

  • . خزعبلات .

?first of all I should ask why in English?

secondly ,don judge me from kilometers away

an at last improve ur English babe

you have many grammatical problems translating directly from persian

  • . خزعبلات .

ve been reading ur blog, for so long. mean as long as u start writing in hear. and I was kinda curious about ur relationship whit ur husband, the way u found each other, your love, your fight, every thing.


I know that in spite of every thing, u love him. so much.

 I'm about to say something which it is probably the most selfish thing I've ever said in my life,

but my heart is broken. it smashes . its been before, but this time I wasn't really expect it, and in the last 72 hours of my life, I was thinking about u, and I was wondering that how come that some one like u is so lucky to marry the guy she loves the most, and some one like me, is always a looser. and when I say always, I mean always

and I  am totally mad about this. and I am angry. and I'm wearing my denial face and I'm kinda pretend that I didn't spend months loving some one who probably doesn't wanna be loved.

I mean u, u are so happy. u have every thing. u may not see that, but I tell you. u r the happiest person in the world no matter how unbearable ur husband  sometimes is, no matter that he works too much or he sleeps so soon or every thing that u complain about it over and over again.


u have every thing. u have HIM. always and for ever.

 it may not mean much to u, but it means a lot to me.

I've been so in pain, for the last few hours of my life I'v been comparing me to u, so obsessed to know what exactly do u have what exactly did u do, that I don't, that I can't. 

I've been so jealous to ur life. to ur love. cause I know it is something I would never have. and it sucks.


I'm sorry for that, for being so mean, about my poor manner , but I'm here to tell u something.


if I ever read any thing here, about you two fighting again, I swear to God that I will come and find u and punch u in the face very hard.


live ur life and enjoy it. and if that happen ever again, being on the edge of madness and rage. just remember that u r lucky. there are so many girls out there like me. that every night thinking and dreaming about their beloved. reminisce the smell of their neck. widely aware that the guy is gone and sharing his body with 

somebody else.

  • . خزعبلات .

زردک ،سفید رو بلعید و به مدت دو روز چنان خشمگین و داغون بودم که نه به غذاش سر زدم و نه بردمش حموم

دیروز هم گذاشتیمش باغ خاله روح انگیز

و دقیقا ۱۱ شب گریه های من شروع شد

دلم زردک و میخواست که صداش کنم و از تو آشپزخونه جیغ جیغ کنه

و صدای شالاپ شولوپ آب خوردنش بیاد

باغ تاریکه 

جای خواب زردک رو زمین سفته

گربه و سگ شاید ....

و مهمتر از همه چی بخوره؟

و طبق روال همیشه من همش گریه و گریه 

وحید هم قول داد امروز بریم پسر مامان رو برگردونیم خونه

دلم واسش ضعف میره تا بیاد

  • . خزعبلات .

فقط وقت میشه منتظر اومدنش باشم

‌وقت نمیکنم کار دیگه ای بکنم

  • . خزعبلات .

من کلی خل بازی ازش دیدم

ولی همیشه 

تا آخر عمر

حتی اگه آلزایمر بگیرم

یادم نمیره سر مزار لطفی

عربده زد

واااااای استاد

پااااااشو

ما اومدیم

پاشو بیات راجه بزن


از همین جا ارادت

  • . خزعبلات .

بعد سه سال

امشب بی سفید میخوابم

زردک سفید رو خورد

همین.

  • . خزعبلات .

برگشتیم و خیلی عالی استراحت کردیم

استراحت مطلق مامان و بریز بپاش بابا تا حدودی حالمو بد کرد و لی همت،همت کرد و رو براهم کرد

زردک مثل یه شخصیت متعهد و با وقار لحظه لحظه ی سفر آروم بود و کلا بیشتر از چندتا کؤَک چیزی نگفت

اکبر جوجه ی محبوب من اختتامیه بود

و کلی اتفاقات خوب

الان هشت صبحه 

من یه دنیا لباس شستنی و ظرف تو راهی و کلی چیز میز خیاطی و یه خونه خاکی دارم 

که باید بهشون حمله کنم

پیش به سوی شنبه های پاکیزگی من

  • . خزعبلات .

سرمون شلوغه

طراحی سوالات پایان ترم و

برگزاری کلی کلاس جبرانی و

خرید و مهمون داری و 

مهمونی رفتن و ملاقات با دوستان و

نظافت نا فرم منزل و 

سفر به گنبد و دشت شقایق کالپوش و 

کنسرت طلایی و کلهر و 

کلی کار دراز و کوتاه این چند مدت

منو از نوشتن انداخته

چه کنم

  • . خزعبلات .

دیشب به مراد دل رسیدم. من و متین رفته بودیم کنسرت داریوش طلایی و مجید کیانی. لامصب دقیقه 90 داریوش طلایی و مجید کیانی آس رو رو کردن و بیات اصفهان زدن. لامصب یه تیکه هم تکنوازی بیات ترک زده. کلا داریوش طلایی خیلی خوبه. مدتهاست که تارنواز اول من شده طلایی.
آخرش هم با ما عکس گرفت. تا میخواستیم عکس بگیریم، گفت این آخرین عکسه. من قالب تهی کردم. یکی از همکارای شرکت لطف کرد و به داریوش خان گفت اینا از علاقمندان هستن و خلاصه عکس رو گرفتیم با استاد. قبلش بهش دست دادم و گفتم که تموم روز عروسیم آهنگ "سبز در سبز" رو گوش دادم. ولی کلا هیچ احساسی بروز نداد. خیلی خشک و رسمی.
  • . خزعبلات .

خیلی کم مال هم بودیم امروز

معهمان داشتیم

من در آشپزخانه

وحید پخش و پلا روی کاناپه

خیلی کم نگاهش کردم

بوس های عجله ای

بلاخره همه چیز خیلی سریع گذشت

داشتم فیلم عروسی را نشانشان میدادم

وحید آمده بود کیک را ببریم

دستش

انگشتهای دستش را دوست دلارم

بلند گفتم

آرمین

وحید سر کار کسی را اذیت میکند؟

بعد همه گفتند نه

من گفتم

بچه ها من لیاقت آدمی مثل وحید را ندارم

زنها گرخیدند

یکیشلان آرام در گوشم گفت

از مرد تعریف کنی خر میشود

خر پدر خودش است

خر پدر

وحید خر نمیشود

خوابیده

بوی عرق گردنش را میشناسم

من زیادی دوسش دارم

امروز کم مال هم بودیم

من این آدم را خیلی دوست دارم

اصلا دلم نمیخواهد برود سرکار

همه میدانند

من از نبودنش بیزارم

  • . خزعبلات .

کی میتونه به عشق شهرام شب پره کل زندگیش رو بذاره یه گوشه ، و عاشقانه اونو بپرسته

زنگ بزنه خونه ش

درگیر زندگی شهرام باشه؟

  • . خزعبلات .

خیلی زیادند این روزا.

زردک هم شده اندازه یه گوسفند،تمام روز تو سینک داره جیغ جیغ میزنه بهش غذا بدم.

سفر و کلی چیز میز فرهنگی در پیشه.

پناه به خدا

  • . خزعبلات .

مگر چند بار آدم از درد ستون فقراتش تیر میکشد؟

آن هم برای منی که ید طولایی در گریه دارم.

برای فیلم چند متر مکعب عشق ،سه چهار دقیقه گریه کردم.

رفتیم بیرون.

۱ شب بود.

تا یک عمر ستون فقراتم تیر میکشد.



پ.ن. اولین فیلمی که با هم تهران خریدیم و اولین فیلمی که بعد از یکسال و سه ماه زندگی مشترک دیدیم.


  • . خزعبلات .

دیشب دیر خوابیدم.

خیلی دیر.

۱۱ ۱۲ بود تلفن زنگ زد.

برنداشتم و بیدار شدم.

خیلی زن شده ام این روزها.

لباسها را تا کردم.

خیلی دقیق.

تمام جورابهای وحید را چک کردم،بو نداشت.

زیر بغل همه ی تیشرتها و پیراهنها را چک کردم،

شستنی ای وجود نداشت.

لپ تاپ خودم را روشن کردم،تصمیمم عوض شد،

فورس شات داونش کردم.

رفتم سراغ لپ تاپ وحید،

درش را که باز کنی می آید بالا.

مثل همیشه

مثل خودش

که خیلی حساب شده کارهایش را جفت و جور میکند

یک راست رفتم سراغ سنتی ۴

بک زدم

رفتم پوشه ی پاپ

اولی ۲۵ بند

آخریش یگانه

یاد حرف خودم و امین افتادم

کثافت

همه چیز کثافت

از آغاز خلقت کثافت همراه بوده ی ماست

گفتم امین، ریگ ها ست و الماسها.

یاد حرف خودم خیلی لذت داشت 

داشتم میان ریگها دنبال الماسها میگشتم

ش. ن. هیچوقت الماس نبوده

حتی یکبار که شنیده بودم خونش حلال شده ، نشسته بودم تو هانوفر کشته بودمش.

با تفنگ مهران.

مهران تنها عضو خانواده ی ماست که اسلحه ی گرم دارد.

زمان زیادی بود بالا پایین کردم

زدم ترامادول.

بعد یک نفر آمد مرا بلند کرد،

جسمم را انداخت روی مبل وسط خانه( درحالیکه وقتی خونه تنها هستم همیشه روی مبلی میشینم که پشت به دیوار باشم،از بی پشت و پناهی میترسم)

جسمم را انداختم روی همان مبل سه نفره وسط خونه

بعد روحم را برداشت برد 

برد همون موقع ها که زیر چشمم کبود شده بود

دو هفته نرفته بودم دانشگاه

غذا نمیخوردم

آدم موجود بی شعوری نیست

ولی اگه بخواهد 

شعورش را برمیدارد میگذارد لای پتو

با طناب میپیچد 

دو تا سنگ میگذارد لای پتو

به دوشش میکشد

میبرد در عمیق ترین رود عدم ولش میکند

دستش را به هم میزند و خاک شلوارش را میتکاند

برمیگردد

و میریند به گذشته و آینده ی خودش

همان کاری که امین دارد میکند

همان کاری که متین دارد ازش فرار میکند.


هیچ چیزت را به من نگو  هیچ چیزت را به من نده لطفا

بگذار گمان گندم نگات در ذهن لهجه دار من

با شک به  هستی عجین شود

اصلا من بعد اصلن ما بد

 

اینجا که شعر هیچ غلطی نمی کند

من هم که مست

                                      من هم که مست کدام شعور

                               ما همه چیز را در مبال خانه جا گذاشیم

                   اطرافمان مشتی خزنده که راه به راه پوست می اندازند و

                           حقارتشان را در تصور تخریب ما زنده میکنند

                             اینجا کسی نمانده که حتی شکایتی کند

                          هیچ کس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست

                                   هیچ کداممان مهم نیستیم دیگر

        تنها سکوت سطحیه خاک گرفته ی حجم این کتاب هاست که زنده است

 زمان دروغ میگوید تاریخ زنده نیست مکان توهمی است که ما درآن ..س میکنیم

                               چیزت را به من نگو چیزت را به من نگو

                               چیزت را به من نده چیزت را به من نده

                                        آرام گریه کن آرام نعره بزن

  • . خزعبلات .


من عاشق مبارزه با اسراییل هستم
  • . خزعبلات .

ما نداشتیم

از اولش

نه اینکه دستگاهش را نداشته باشیم

سخت افزار داشتیم

نرم افزار نداشتیم

یعنی همه ی سیم و کابلها وصل بودا

ولی نمیگرفت

من تقریبا یک سال در سانسور خبری محض بودم

مسابقه نمیدانستم چیه

خندوانه 

صد برگ

آکادمی

حتی این اواخر دلم برای حیاتی  و معظم له تنگ شده بود

هر چی بود را از آخرین خبر میخواندم

تا همت یک روز با یک ۹ خوشکل آمد

۹ آنتن بود

با یک ست آپ باکس

که بیا مثل آدم از صفر شروع کنیم

آن شب ما از صفر شروع کردیم

و الان پس فردای شبی است که از صفر شروع کردیم

خان طومان مقتل ۵۰۰ کوماندوی داعشی شده

هول کردم

رفتم سراغ سخت افزاری که حالا نرم افزارش کنارش بود

no signal 1

no signal 2

no signal 3

no signal news

no signal k kalle

پیام دادم

متن پیام بدین شرح است:

عزیزم،میتونم باهات صمیمی باشم؟

...... تو اون دیش و آنتن و سیگنال و اخبار و ست آپ باکس.

.

.

.

بعد رجعت زدم.

همه ی سخت افزار ها را خاموش کردم رفتم سراغ آرشیو لپ تاپم.

آآآآآآآآآی یکی بود یکی نبود ..........

یه عاشقی بود .........

.

.

.

الکی مثلا خان طومان اصلن مهم نبوده برایم.

  • . خزعبلات .

عزیز خوابالو

موهامو ماشین کنم؟

خخخخخخور پوووووووف

وحید موهامو بزنم؟

بزن.

ماشین کاری کردم،خلاص

  • . خزعبلات .

امروز دیدم دادستان نیشابور تلفنی کنسرت کلهر و لغو کرده و شفاها گفته اگه اجرا شه عوامل بازدداشت میشند.

معلقیم.

یه عده گره گاگول دور هم ،ذوق میکنیم که زندگی میکنیم.

اون چیز میزا به کنار،

امروز با یه دسته گل سرخ قرار دارم ،با مزار حکیم الهی.( ملا علی)

حدود ساعت ۵ میرم.

خدا کنه سر قرار باشه.

یعنی منتظرم میمونه؟

  • . خزعبلات .

فک کنم هر چی رو علنی کنی، حتی اگه تو اسکیل خودت و دوستات باشه یه جورایی انگار تو عمل انجام شده ای،

نهار پایین بودم،گفتم قراره بریم هند.

بعد بیچاره ها منو نیگا کردن،همدیگه رو نیگا کردن ،دوباره منو نیگا کردن و گفتن به سلامتی.

اینجور شد که از الان دارم برنامه رو میبندم.

موضوع بعدی مهندس گرزینه،که خانمش سفره و مهمونیمون دیلی شد و منتظرم ببینمشون.

همت هم خوبه و میشه گفت که سطح روابطمون به دو هفته قبل که همه چی گل و بلبل بود برگشته.

و موضوع آخر اینکه،

دلم میخواد یه سری رو از اینستام شوت کنم بیرون تا راحت تر باشم ولی نمیشه.

یا همین بیان،

اگه خواننده نداشتم راحتتر مینوشتم ولی خب عملی نیست.

طلایی و کلهر در راهند.

آخر هفته یحتمل بریم قائمشهر و از اونجا که همت حکم و باخته باید جوجه مهمون کنه همه رو.

کلاس دارم.

آزمون استخدامی مرحله یک هم پاس شد

تا یار چه خواهد

  • . خزعبلات .

چند روزی است دوستش ندارم

نه اینکه کار بدی،حرف بدی، چیز بدی انجام داده باشد

همینجوری دارم به جدایی فکر میکنم

اثرات لونژیل است یا روان به فاک رفته ی من نمیدانم

ولی هرچی هست دروغکی نیست

دیروز داشتم حساب کتاب میکردم

سمسار بیاید همه چیز را بخرد 

بعد خیالم راحت شود بعد از من کسی از وسایلم استفاده نمیکند،پولش را هم نمیخواهم،

بعد میروم رشت،

کار قبلی،

ایندفعه شاید ماشینم را بفروشم،بروم یک هاچ بک مدل ۸۲ ۸۳ بگیرم.

پرنده ها رو هم آزاد میکنم

فقط اردک را میبرم باغ.

جدایی لازم است.

خیلی لازم.

  • . خزعبلات .