به نام خدا
اکنون که قلم در دست ندارم و انگشت به صفحه دارم
دارم فکر میکنم یه مرد خونه نشین چه شکلیه.
دارم فکر میکنم جای ۳ ساعت آخر شب باید تمام روز سراج گوش کنم.
دارم فکر میکنم باید بدونم منفردزاده درباره ترانه شماره ۳ آلبوم شماره ۱۲۴۸ نظرش چیه.
دارم به زنده بودن یکی از اون ۵۰ و چند نفر فکر میکنم.
دارم آدم دست به سازی رو میبینم که میخواد بهم یاد بده کجای همایون شبیه کجای نواست .
دارم فکر میکنم چه ظرفهایی که سر شستن بشکنه.
دارم فکر میکنم چهار بعدازظهر صبحانه چی بخوریم.
دارم فکر میکنم اذان سلیم رو کجای دلم بذارم.
دارم فکر میکنم احسان طبری روز بیست و سه آذر نهار چی خورد.
دارم فکر میکنم چرا لطیفی رفت و مشکاتیان موند.
دارم فکر میکنم اسم خواهر ابتهاج پروین بوده.
دارم فکر میکنم فقط یه اجرای دلشدگان هست که با چهارگاه شروع میشع.
دارم فکر میکنم علیزاده تک مضراب چپش خیلی پرطنینه.
دارم فکر میکنم رضا قاسمی ما رو دعوت کرده پاریس. پول امسالمون میرسه بریم یا نه؟
دارم فکر میکنم من آخرش میمیرم از این دور مکرر تکرار.
خدایا
یادته اون شب که سردم بود و مار سیاه بزرگ زیر تختم نمیذاشتم برم کولرو خاموش کنم،تو هم کولرو خاموش نکردی؟
اون به جهنم
امشب منو بخوابون تا اینهمه فکر یهویی نیاد تو سرم.
هیژده زده گردن طرفو ناقص کرده،کل امروز و امشب درد داشت.
خدایا
من خودم میخوابم، تو فیزیوتراپیش کن.
دستت درد نکنه.
میبوسمت.
به امید دیدارت.