خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

دیروز یعنی دوشنبه ۳ شهریور، مثل همیشه دیر رفتم سر کار. واقعا حالم بده و به زور خودم رو میکشونم. روز شلوغی بود و کلی کار عقب مونده رو انجام دادم.

متین هم که ماشین دستش بود، حدود ساعت ۱۳.۳۰ اومد دنبالم و به سمت منزل حرکت کردیم. ناهار رو از کبابی محل گرفتم و یه راست رفتیم طبقه ۱ و منزل پدر و مادر. ناهار رو با هم توی گرمای حاصل از قطعی برق خوردیم. مامان هم نصف یه کباب رو با گوجه خورد. بعد اومدیم بالا و افتادیم و خوابیدیم. من روی مبل سه نفره و متین روی تخت اتاق خواب.

عصر آماده شدیم و به سمت منزل مهندس و خانم مهندس حرکت کردیم. مهمانی خداحافظی شون قبل از مهاجرت به آلمان بود. کلا پونزده نفر بودیم. شام فقط قورمه سبزی خوردم، بس که این غذا رو دوست دارم.

بعد از شام فرید تار زد. آقای کلامی هم جزو مهمونها بود و برامون خوند و چقدر هم خوب خوند. رباعی مشهور خیام رو خوند که "من بی می ناب زیستن نتوانم". فرید با سازی که متعلق بهش نبود، مثل "داریوش دولتشاهی" ساز میزد. به یاد آلبوم های "چشم سوم" و "نجوای ماه" داریوش دولتشاهی افتادم. گاهی زنگ ساز، تار امین الله حسین رو هم به ذهن متبادر می کرد.

سامان تنبور زد. اشاراتی به آلبوم صدای سخن عشق داشت و با تصنیف "مطرب مهتاب رو" اجرا رو تموم کرد. 

بالاخره وقت خداحافطی رسید و آخرین مهمون هایی بودیم که از خونه خارج شدیم. با مهندس و خانم مهندس خداحافظی کردیم و به سمنان برگشتیم. به مهندس گفتم یاد اولین دیدارهامون و وقتی که شایان خیلی کوچیک بود. بالاخره همه اون روزها گذشت و وقت خداحافظی فرا رسید.

اما نکته جالب دیشب این بود که بلافاصله بعد از رسیدن به منزل، به عادت هر شب سری به سایت "کتابناک" زدم و کتاب "از بازگشت تا اعدام" اثر "شیوا فرهمند راد" که اخیرا منتشر شده رو پیدا کردم و همون نصفه شب با ولع مشغول مطالعه بخش هایی از اون شدم. به محض اطلاع از انتشار این کتاب توسط آقای فرهمند راد، در جستجوی راه تهیه کتاب بودم که دیشب این جوری پیداش کردم.

امروز نمی خواستم برم سر کار. با تلفن همکارم اومدم اداره و الان هم بیست دقیقه ای هست ساعت کار تموم شده و من منتظرم تا متین بیاد و با هم به خونه برگردیم. 

یکی از کارهای اخیرم اینه که مجموعه برنامه "تکنوازان" رادیو رو دانلود کردم و مشغول گوش دادن به این برنامه ها هستم.

پ.ن:

مهندس و خانم مهندس چهارشنبه به تهران میرن و پنجشنبه هم پرواز به سمت آلمان.

پنجشنبه باید برم تهران برای تهیه داروی مادر.

امروز ۴ شهریور، روز کارمند و روز تولد پدر بزرگ مادری من هست. اگر زنده بود الان ۱۰۳ ساله شده بود. عمر هم مثل برق و باد میگذره. یادش گرامی که موجود عجیب و دوست داشتنی ای بود. تمام.

  • . خزعبلات .