چه مستیست ندانم که رو به ما آورد...
چند روز پیش، دوستم عارف، فایلی صوتی از سید خلیل عالی نژاد فرستاد که شعر حافظ با این مطلع رو میخوند:
چه مستیست ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد
این موسیقی رو قبلا شنیده بودم ولی این بار که گوش دادم تمام روحم رو پر می کرد و حالت خلسه و سماع و هیجان بهم دست میداد. جوری که سر کار هم که هستم، توی لپ تاپ کنارم، ای آهنگ در حال پخش یا امروز که خونه بودم و مشغول امورات خونه، تمام مدت توی هدست توی گوشم در حال پخش بود. شعر حافظ و مغز شعر بک طرف، تنبور جادویی سید خلیل در گوشه شوشتری یک طرف و صدای سوزان و دردمند و قلندرانه سید خلیل از طرف دیگه، ملغمه ای درست شده بود که آدم رو به سماع می برد. جالب اینه که این موسیقی انگار گوشه خانقاهی یا دکنج خلوتی و محفلی ضبط شده و کیفیت خیلی زیادی نداره، اما بنا به شعر دیگر جناب حافظ که "چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد"، چون همه چی جمع شده و مهیا، اثری ناب از کار در اومده و اثری هنری، همون که به قول رضا قاسمی بزرگ، آدم رو جادو می کنه. جادو شدن یعنی مفعول بودن و افتادن در ورطه ای که هیچ ندونی ازش و همین جادوی صدای سید خلیل و تنبورشه که تو رو میبره به لامکانی که هیچ نمی دونیه چیه، ولی در عین بی قراری، قراره عجیبی بهت میده. روحت شاد سید.
- ۹۹/۰۱/۲۲