خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

چهارمین رشت امسال

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۰۸ ب.ظ

اول بگم که چند شب پیش که با متین و احسان و محمد و میترا، خونه بابای محمد بودیم، به پیشنهاد احسان، برای اولین بار آهنگی به اسم "شراب چشمان" با صدای محسن نامجو بر روی شعری از فریدون مشیری رو شنیدم. جادوی شعر مشیری و سنتور مست کننده این آهنگ منو برد. الان هم دارم همین قطعه رو گوش میدم و می نویسم.

یک ساعتی هست که رسیدیم رشت. روی تخت مجردی متین دراز کشیدم و جماعت نسوان بیرون هستند و دورهمی دارند. دیشب شام خونه بابا بودیم. مامان کتلت درست کرده بود. علی و سعیده هم بودند. بعد از اینکه اومدیم بالا، حالمون مساعد نبود. متین هم بالاخره رضا داد که فردا ببرمش رشت و یه هفته ده روزی اونجا بمونه. به زور خوابیدم و ساعت 3 صبح از خواب بیدار شدم و چون خوابم نمیومد، ساعت 6 رفتم اداره. تا ساعت ده و نیم اداره بودم و بعد مرخصی آخر وقت گرفتم و تا رسیدم خونه خوابیدم تا بتونم رانندگی کنم. ساعت دو و نیم به زور متین از خواب بیدار شدم و بالاخره ساعت 3.20 عصر حرکت کردیم. هوا گرم و گند بود. رسیدیم لوشان هوا ابری شد و خنک. بارون مختصری هم می بارید و کسالت گندترین تابستون زندگیم رو شست و برد. دقیقا پنج ساعت و نیمه رسیدیم رشت و احتمال زیاد جمعه تنها برمی گردم سمنان و متین در رشت میمونه. 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی